گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاريخ ادبيات در ايران
جلد پنجم
.تواريخ سلاطين هند




در ذيل عنوان «تواريخ عمومي عالم» باسم چند كتاب معتبر كه بيشتر بدست ايرانيان در هند و بنام پادشاهان هند فراهم آمده است اشاره كرده‌ام، اما اگر بخواهم به همه كتابهاي فارسي تاريخ كه در سرزمين هند بدست مؤلفان ايراني يا هندي نژاد فراهم آمده است اشاره كنم كار بسيار بدرازا خواهد كشيد. موضوع مهم قابل ذكر آنست كه درين عهد پادشاهان تيموري نژاد هند و نيز پادشاهان محلي دكن علاوه بر توجه بشعر و ادب فارسي نظر خاصي بتدوين كتابهاي فارسي در بيان تاريخ هند و يا تاريخهاي دوران شاهي هريك از پادشاهان سلسله خود داشتند و درين راه از صرف مال و تشويق مؤلفان و دادن مأموريت خاص بدانان دريغ نمي‌كردند و بهمين سبب شماره كتابهاي تاريخ و تذكره احوال عالمان و شاعران و اميران و مردان سياست، و نيز تواريخ محلي هند مثل گجرات و سند و دكن و جز آنها، آنقدر متعددست كه اگر بخواهم همه آنها را درينجا ذكر كنم كار خود را از آنچه هست دشوارتر و كتاب را از آنچه شده مفصل‌تر و مشروحتر خواهم ساخت «1»، پس مي‌پردازم بتوضيحات كوتاهي نخست درباره
______________________________
(1)- خوشبختانه يكي از پارسي‌دانان هند كه دوره دكتري ادبيات فارسي را در دانشكده ادبيات تهران گذراند، پايان‌نامه دكتري خود را بذكر اين دسته از كتابهاي تاريخ در بخشي از دوره مورد مطالعه ما اختصاص داده و او آقاي دكتر آفتاب اصغر مؤلف كتاب «تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، تيموريان بزرگ از بابر تا اورنگ زيب، 932- 1118 ه. ق» است كه بسال 1364 ش (1985 ميلادي) در لاهور بطبع رسيد.- علاوه بر اين مؤلفان فهرستهاي كتابخانهايي از قبيل كتابخانه ملي پاريس، كتابخانه موزه بريتانيا، كتابخانهاي كمبريج، لاهور، اينديا آفيس، وين و جز آنها هم حسب الوظيفه بمعرفي اين كتابها و مؤلفان آنها پرداخته‌اند.
ص: 1571
تاريخهاي عمومي هند و سپس كتابهايي كه در شرح سلطنت بعضي از شاهان يا درباره ناحيتهاي آن سرزمين تأليف شده است:
از ميان تاريخهاي عمومي هند كتاب طبقات اكبر شاهي در تاريخ سلسله‌هاي اسلامي هند از آغاز فتوحات مسلمانان (367 ه) در عهد سبكتكين تا سال 1001 ه، شهرت بسيار دارد و از آن و مؤلفش نظام الدين احمد هروي در شمار پارسي‌نويسان ياد خواهد شد، و همچنين خواهد بود درباره منتخب التواريخ تأليف عبد القادر بداؤني كه آن هم از آغاز فتوحات مسلمانان تا سال 1004 هجري را شامل است؛ و بعد از اين دو اثر مشهور مي‌رسيم بكتاب تاريخ حقي در تاريخ سلسله‌هاي مسلمان دهلي از سلاطين غوري تا سال 1005 ه از عبد الحق محدّث دهلوي «1»؛ و كتاب زبدة التواريخ تأليف نور الحق دهلوي فرزند عبد الحق مذكور كه آن هم در تاريخ پادشاهان مسلمان هندست تا سال 1014 ه «2»؛ و گلشن ابراهيمي معروف بتاريخ فرشته كه از جمله منابع مهم تحقيق در تاريخ هند اسلامي است «3».
از كتابهاي ديگر درباره هند بذكر اين چند اثر بسنده مي‌شود:
خلاصة التواريخ از منشي سنجان راي كه در بين سالهاي 1105 تا 1107 فراهم آورده و در نگارش آن از مأخذهاي مختلف از مهابهاراتا و رامايانا گرفته تا تواريخ عمومي و محلي هند كه پيش از تاريخ مذكور تأليف گرديده استفاده كرده و حوادث را تا جلوس اورنگ زيب (سال 1069 ه) ذكر نموده است «4»؛ و منتخب التواريخ كه بسال 1120 بنام بهادر شاه اول (1119- 1124)
______________________________
(1)- درباره آن بنگريد بفهرست ريو، ص 223؛ تاريخ‌نويسي در هند و پاكستان، ص 163- 167.
(2)- فهرست ريو، ص 224- 225؛ فهرست بلوشه، ج 1 ص 325؛ تاريخ‌نويسي در هند و پاكستان، ص 190- 192.
(3)- درباره آن و مؤلفش محمد قاسم فرشته در جزو پارسي‌نويسان عهد بحث خواهد شد.
(4)- فهرست بلوشه، ج 1 ص 329- 330؛ فهرست ريو، ص 230.
ص: 1572
با استفاده از مأخذهاي مختلف تأليف شده و تا عهد اورنگ زيب را (1069- 1118 ه) شامل است «1»؛ و منتخب اللباب تأليف محمد هاشم پسر خواجه ميرخوافي مخاطب به خوافي خان نظام الملك از رجال عهد اورنگ زيب و فرخ سير (1124- 1131 ه) و سلطان محمد شاه (1131- 1161 ه) كه در سه جلد از آغاز عهد اسلامي هند تا 1144 تنظيم شده و بطبع رسيده است «2»، و جز آنها.
كتابهاي تاريخ فارسي درباره بعضي از شاهان هند و تاريخهاي محلي و نظاير آنها كه در هند بدست نويسندگان ايراني نژاد يا نگارندگان هندي و گاه منشيان پارسي‌گوي هندويي كيش در اين دوره تأليف شده باشد متعددست و حق آنست كه بذكر مهمترين آنها در اينجا بتلخيص و فهرست‌وار اكتفا شود «3».
از آنجمله است:
تاريخ داودي درباره سلسله‌هاي لودي (855- 930 ه) و سوري (946- 988 ه).
واقعات بابري شرح وقايع مربوط بزندگي ظهير الدين بابر كه ميرزا عبد الرحيم خانخانان آن را بسال 998 ه از اصل تركي بپارسي درآورد.
احوال همايون پادشاه تأليف گلبدن بيگم دختر بابر و خواهر همايون پادشاه شامل اطلاعاتي درباره بابر و همايون كه در اوايل سلطنت اكبر و بفرمان او با انشائي ساده نوشته شد و بيشتر مربوطست بزندگي خانوادگي و امور داخلي خاندان؛ اما تاريخ سلطنت همايون پادشاه را باختصاص بايد در تاريخ همايون شاهي يا تذكرة الواقعات يا تاريخ همايون تأليف مهتر جوهر آفتابه‌چي ملاحظه كرد كه مشاغل مختلفي در عهد همايون و اكبر داشت و كتاب خود را بسال 995، سي و دو سال بعد از مرگ همايون، نوشت.
______________________________
(1)- اين غير از منتخب التواريخ بداؤنيست. بنگريد بفهرست ريو، ص 231- 232.
(2)- فهرست بلوشه، ج 1 ص 331؛ فهرست ريو، ص 232- 233.
(3)- ذكر اين كتابها در فهرستهاي مشهور بتكرار آمده است و خواننده براي كسب اطلاعات بيشتر بدانها مراجعه خواهد كرد.
ص: 1573
اكبرنامه در تاريخ پادشاهي جلال الدين اكبر پادشاه (963- 1014 ه) تأليف شيخ ابو الفضل علامي كه بعد ازين درباره آن سخن خواهم گفت.
توزوك جهانگيري يادداشتهاي جهانگير پادشاه است كه بنظم تقويمي از تاريخ جلوس او بر تخت پادشاهي (1014 ه) تا هفدهمين سال پادشاهمين بقلم خود او نگارش يافته و دنباله آن از هجدهمين سال سلطنت بوسيله معتمد خان تحت نظر پادشاه تحرير شد. اين كتاب كه حاوي اطلاعات دست اول درباره دوران پادشاهي و احوال جهانگيرست، با اضافاتي كه تا بپايان پادشاهيش شد با عنوان «توزوك جهانگيري» در عليگر بسال 1864 بچاپ رسيد «1».
اين معتمد خان كه يك ايراني بنام محمد شريف بن دوست محمد است باستقلال كتابي درباره تيموريان از ابتدا تا جهانگير دارد موسوم به اقبالنامه كه پس ازين درباره آن سخن خواهم گفت.
درباره شاه جهان (1037- 1068 ه) چند تاريخ منثور و منظوم داريم مانند پادشاه‌نامه تأليف محمد امين بن ابو الحسين قزويني معروف به ميرزا امينا منشي و واقعه‌نويس دربار شاه جهان كه تاريخ زندگاني آن پادشاه را از ولادت تا دهمين سال سلطنتش در سه قسمت نوشت. سومين قسمت اين كتاب شامل تراجم احوال مشايخ و عالمان و شاعران عهد شاه جهانست «2».
پادشاه‌نامه ديگري تأليف عبد الحميد لاهوري است. وي دو جلد اول كتاب را كه شامل روي‌داده‌هاي سال 1037 (سال جلوس شاه جهان) تا
______________________________
(1)- فهرست ريو، ص 253- 254.- بلوشه مي‌نويسد (فهرست، ج 1 ص 341) كه يادداشتهاي جهانگير از هژدهمين و نوزدهمين سال پادشاهيش توسط معتمد خان و محمد هادي تا آخر سلطنتش ادامه يافت، و محمد هادي يك مقدمه تاريخي بر آن افزود (ج 1 ص 341) و كتاب ديگري باسم جهانگيرنامه يادداشتهاي بر ساخته كسي است كه بجهانگير نسبت داده شده و باسم تاريخ جهانگيرنامه سليمي يا تاريخ سليم شاهي در آغاز عهد شاه جهان نوشته شد و بجاي توزوك واقعي جهانگيري معرفي گرديد زيرا در يادداشتهاي اصلي بعضي قسمتها بود كه چندان بنفع شاه جهان نبود (ايضا ص 342).
(2)- فهرست ريو، ص 258؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 488- 490.
ص: 1574
سال 1057 ه است باتمام رساند و چون بسال 1065 ه درگذشت جلد سوم كتاب را مؤلفان ديگري بانجام رساندند. در پايان اين كتاب نيز ترجمه حال بزرگان عهد شاه جهان آمده است. پادشاه‌نامه عبد الحميد لاهوري را براي امتياز از پادشاه‌نامه ميرزا امينا معمولا شاهجهان‌نامه نيز مي‌نامند. اين كتاب در سالهاي 1867- 1868 ميلادي در كلكته بطبع رسيد «1».
تاريخ ديگر دوره شاه جهان را محمد صادق مخاطب بصادق خان تأليف نموده و تواريخ شاهجهاني ناميده است. در اين كتاب رويداده‌هاي دوره شاهجهان تا عصيان اورنگ زيب و گرفتاري شاه جهان سال‌بسال با انشائي ساده ذكر شده است و ضمنا بايد دانست كه تواريخ شاهجهاني، يا طبقات شاهجهاني مشتملست بر ذكر احوال سلاطين تيموري و رجال معروف زمان هر يك از ايشان، تا شاه جهان از سال 1037 تا سال 1045 كه تاريخ تأليف كتابست «2».
باز هم كتاب ديگري درباره پادشاهي شاه جهان داريم باسم شاهجهان‌نامه يا «عمل صالح» از محمد صالح كنبوي لاهوري شاگرد و برادر كوچكتر شيخ عنايت الله لاهوري مصنف بهار دانش. محمد صالح صاحب مجموعه منشآتي باسم بهار سخن نيز هست و كتاب او مشتملست بر رويداده‌هاي عهد شاهجهان از ولادت تا وفات در سه جلد كه بسالهاي 1923 و 1927 و 1939 ميلادي در كلكته بطبع رسيد «3».
اگر بخواهم بهمين‌گونه درباره تاريخهايي كه در عهد هريك از پادشاهان تيموري هند نوشته شده به پيش روم اين مبحث را سخت طولاني
______________________________
(1)- فهرست بلوشه، ج 1 ص 344- 345؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 490- 492؛ فهرست ريو، ص 260.
(2)- فهرست ريو، ص 262؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 674- 675.
(3)- فهرست ريو، ص 263؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 682- 684.
ص: 1575
خواهم كرد، پس بهمين اشارات مجمل درين باب بسنده مي‌كنم «1».

تواريخ محلي‌
كتابهايي كه در تاريخ بخشهاي هند مانند بنگال و گجرات و سند و تته و كشمير و سلسله‌هاي دكن بفارسي نوشته شده متعددست و ذكر آنها درينجا زائد بنظر مي‌رسد «2».- درباره
______________________________
(1)- براي اطلاع بنگريد بشرحهايي كه در فهارس مربوط درباره كتابهاي مذكور آمده است و از آنجمله درباره: عالمگيرنامه از محمد كاظم منشي پسر ميرزا امينا بفهرست ريو، ص 266- مآثر عالمگيري از محمد ساقي مستعد خان، ايضا ص 270- عالمگيرنامه از حاتم خان، ايضا 268- بهادر شاه‌نامه يا شاهنامه شاه عالم بهادر تأليف ميرزا محمد مخاطب بدانشمند خان ايضا ص 272- فرخ سيرنامه تأليف مير محمد احسن ايجاد منشي و شاعر مخاطب بمعاني خان، ايضا ص 273- تذكرة السلاطين جغتا درباره خاندان تيموري خاصه شعبه هندي آن تا هفتمين سال پادشاهي محمد شاه (1137 ه) تأليف محمد هادي مخاطب بكامورخان، ايضا ص 274- مرآت واردات درباره تيموريان تا شانزدهمين سال پادشاهي محمد شاه (1146 ه) تأليف محمد شفيع بن سيد محمد شريف تهراني متخلص به «وارد» كه انشائي مصنوع و مترسلانه دارد، ايضا ص 275- احوال الخواقين تاريخ جانشينان اورنگ زيب تأليف محمد قاسم كه قسمت اول آن در سال 1147 ه و قسمت دوم بسال 1151 خاتمه يافت، ايضا ص 276- 277، و جز آنها ...
در فهرست كتابخانه ملي پاريس (ج 1، ص 335- 356) بنام عده‌يي ازين كتابها كه ذكر كرده‌ايم و كتابهاي ديگر بازمي‌خوريم كه خواننده خواستار بدان مراجعه خواهد كرد. در فهرستهاي ديگري از كتابخانهاي هند و اروپا خاصه كتابخانه ديوان هند و كتابخانه موقوفات اود نام عده‌يي ديگر ازينگونه كتابها يا همين كتابهاي يادشده آمده است؛ باز هم بنگريد بفهرست مشترك نسخه‌هاي خطي فارسي پاكستان در چندين جلد تأليف آقاي احمد منزوي، فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه گنج‌بخش در چند جلد از آقاي احمد منزوي، فهرست نسخه‌هاي چاپ سنگي كتابخانه گنج‌بخش در دو جلد از آقاي سيد عارف نوشاهي و فهرست نسخه‌هاي كتابخانه پنجاب لاهور گنجينه آذر از آقاي سيد خضر عباسي نوشاهي كه همگي بوسيله مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان در سالهاي اخير چاپ شده است و نيز بفهرستهاي كتابخانهاي ديگر هندوستان، و جز آنها و جز آنها.
(2)- مثل: مرآت سكندري و مرآت احمدي درباره گجرات؛ بهارستان و تهورنامه درباره بنگال؛ تاريخ معصومي درباره سند؛ تاريخ طاهري درباره تته؛ بهارستان شاهي و تاريخ كشمير و نوادر الاخبار و واقعات كشمير و گوهر عالم و حشمت كشمير درباره كشمير؛ و برهان مآثر درباره بهمنيان-
ص: 1576
تاريخهاي محلي ايران و افغانستان و فرارود [- ماوراء النهر، كه در عهد مورد مطالعه ما در قلمرو تركستان و يا خود بنام تركستان درآمده بود]، هم چند كتاب باقي مانده است، و مؤلفان پارسي‌نويس درين راه تا چين شمالي (- ختاي) و روم نيز پيش رفته‌اند «1».
درباره روم (يعني آسياي صغير) و سلاطين عثماني آن كتابهاي هشت بهشت و سليم‌نامه از مولانا حكيم الدين ادريس بدليسي قابل توجهست كه در ذيل نام همين مؤلف دوباره از آنها ياد خواهد شد.
درباره كردستان كتاب معتبر و مشهوري داريم بنام شرفنامه كه بطبع
______________________________
- و نظامشاهيان دكن؛ و تذكرة الملوك و فتوحات عادلشاهي و بساتين السلاطين درباره عادلشاهيان بيجاپور؛ و وقايع دكن درباره حوادث آن ديار بعهد شاه جهان؛ و تاريخ سلطان محمد قطبشاهي درباره سلاطين گلكنده و جز آنها و جز آنها.
(1)- درباره چين شمالي (- ختاي) كتابي بفارسي درين عهد داريم از مؤلفي بنام سيد علي اكبر ختايي كه اصلا بازرگاني مسلمان از اهل تركستان بود و چون چندگاهي با اجازه دولت چين در پكن اقامت داشت به «ختايي» شهرت يافت. وي پس از چندگاه در عهد سلطان سليم اول (918- 926) باستانبول رفت و در آنجا بسال 922 ه كتاب خود را با فارسي آشفته‌يي كه بيشتر تحت تأثير زبان تركي شرقيست در بيست فصل با اتكاء باطلاعات و مشاهدات شخصي خود نوشت تا بسلطان سليم تقديم دارد ولي چون بهنگام آمادگي كار سلطان درگذشته بود، وي آن را بنام پسر و جانشينش سلطان سليمان خان اول (926- 974 ه) تقديم داشت. نسخه اصلي اين كتاب در تركيه است ولي شفر (Schefer( پارسي‌شناس معروف نسخه‌يي از آن نويساند و سه فصل از آن را درMelange Orientaux )تاريخ طبع سال 1883 ميلادي) بطبع رسانيد. ازين كتاب ترجمه‌يي بتركي باسم قانون‌نامه چين و خطا يا ختاي‌نامه ترتيب يافت كه بسال 1270 ه. ق چاپ شده است.
بنگريد بفهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 318- 319، و نيز به كشف الظنون چاپ استانبول، ستون 1314، و مؤلف آن حاج خليفه گويد: فارسي مرتب علي عشرين بابا كتبه بعض التجار للسلطان سليم خان في حدود سنه 900 تسعمأته ثم ترجمه بعضهم بالتركية. و يقال ان المولي علي قوشجي ذهب الي خطاي من طرف الوغ بيك فكتب ما رآه كما ذكر فيه. و البته نبايد از اشتباه او در تاريخ تأليف كتاب غافل بود.
ص: 1577
رسيده و نسخه‌هاي خطي هم از آن در دستست. شرح اين كتاب و ترجمه حال مؤلف آن را بجاي خود خواهيد ديد.
درباره پادشاهان اوزبك و جغتاي چند كتاب فارسي قابل ذكرست مانند:
شرفنامه شاهي تأليف حافظ تتش بن مير محمد بخاري در بيان تاريخ عبد الله خان پادشاه معروف اوزبك (از 991 تا 1006) از ولادت او بسال 940 تا سال 997 ه و بهمين سبب آن را عبد الله نامه هم نام داده‌اند «1».- ديگر «تاريخ تركستان» است از محمد امين بن ميرزا زمان خان بخاري كه در سال 1054 تأليف كرد و از باب شرح سلطنت شيبانيان و نيز ذكر اميران و وزيران و عالمان فرارود بويژه بخارا شايان توجهست «2».- ديگر تاريخ جهانگيري است درباره پادشاهان جغتاي و سلاطين اوزبك و افاضل عهد هريك ازين دو دسته پادشاهان و نيز شاهاني كه با آنان پيوستگي داشتند. مؤلف اين كتاب، مطربي سمرقندي، تأليف آن را بسال 1034 در هندوستان آغاز كرد و پيش از 1037 ختم نمود. وي شاعر و از شاگردان خواجه حسن نثاري از شاعران سده يازدهم هجري بوده است «3».
درباره بدايع الوقايع واصفي هروي كه شامل وقايع خراسان و فرارود در نيمه دوم سده نهم ه است بعد ازين سخن خواهم گفت؛ و باز درباره همين دو ناحيه تاريخ راقم تأليف مير سيد شريف راقم سمرقندي كه بسال 1113 تأليف كرد قابل ذكرست. اين كتاب حاوي واقعه‌هاي مشهور و سالهاي درگذشت بزرگان خراسان و فرارود و بويژه بخارا و سمرقند است از عهد تيمور گوركان تا جلوس عبد العزيز ندر محمد خان (سال 1055) باختصار و گاه فقط بضبط سال و ماه.
اين كتاب بنام تاريخ كثيره در حاشيه تحفة الاحباب واضح بخاري بسال 1332
______________________________
(1)- براي كسب اطلاع مشروح درباره آن بنگريد بضميمه فهرست ريو، ص 49- 51 و بفهرست كتابخانه ديوان هند از دكتر اته، ج 1 ستون 229 و بمقاله «شرفنامه شاهي» از آقاي سلطان حسين سنندجي در مجله ايران‌نامه شماره 2 سال ششم ص 259- 279.
(2)- فهرست بلوشه، ج 1، ص 295- 296.
(3)- نسخه 1584.Suppl كتابخانه ملي پاريس، فهرست بلوشه، ج 1 ص 295- 296.
ص: 1578
ه. ق در تاشكند چاپ شد «1».
براي قبيله‌هاي افغان و باشيدنگاه و نسب و نژادشان كتابي بنام تاريخ خانجهاني مخزن افغاني از خواجه نعمة الله هروي داريم كه ازو در شمار پارسي‌نويسان عهد ياد خواهد شد.
راجع بتاريخ سيستان كتاب احياء الملوك از ملك شاه حسين سيستاني درين دوره قابل توجهست كه كار تأليف آن در سال 1028 ه بانجام رسيد.
درباره آن باز هم سخني خواهيم داشت.
درباره تاريخ يزد بايد از كتاب مشهور محمد مفيد مستوفي (م 1019 ه) بنام جامع مفيدي ياد كرد كه بعد ازين هم اشاره‌يي بآن خواهيم داشت.
كتاب تذكره شوشتريه از سيد عبد الله بن سيد نور الدين شوشتريست، و كتاب تاريخ گيلان از عبد الفتاح فومني همراه نام مؤلف آن معرفي خواهد شد.

تواريخ ديني‌
اين دسته از كتابها بينابين كتابهاي تاريخ و كتابهاي تراجم رجال (تذكره‌ها) و معمولا در بيان حال و سيرت پيامبر اسلام (ص) و ياران اوست، و اگر از مؤلفان شيعي مذهب باشد پس از بيان حال پيامبر بذكر سرگذشت علي (ع) و جانشينان او و رويداده‌هاي روزگارشان در آنها بسنده مي‌شود. از جمله اين كتابهاست:
كتاب روضة الاحباب في سيرة النبي و الآل و الاصحاب تأليف خواجه مير جمال الدين عطاء الله بن فضل الله حسيني دشتكي شيرازي معاصر سلطان حسين بايقرا و امير علي شيرنوايي و شاه اسمعيل صفوي است و موضوع و محتوايش از اسم آن دريافته مي‌شود و بعد ازين بآن و مؤلفش اشاره‌يي خواهيم داشت.
ديگر ازينگونه كتابهاست بنقل از گفتار هرمان اته در تاريخ ادبيات فارسي: «عجائب القصص تأليف عبد الواحد بن محمد مفتي (قرن دهم هجري، اينديا آفيس شماره 1729) كه در بيست فصل است. ديگر كتاب قصص
______________________________
(1)- تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 526- 530.
ص: 1579
انبياي كريم، عبد اللطيف فرزند علي الواعظ البيرجندي (شماره 542 فهرست برلين) كه در 83 فصل است، و تفسير تذكرة الانبياء و الامم است (اينديا آفيس شماره 319). كتاب مجمع الهدي تأليف علي بن حسن الزواري (اينديا آفيس شماره 1403) مطالب را تا امام دوازدهم مي‌رساند. از طرف ديگر كتاب افصح الاحوال (فهرست برلين شماره 539) بانبياي ماقبل اسلام منحصر است ...
كتاب مفصلتر ديگري بنام تاريخ انبياء (اينديا آفيس شماره 2028) محتوي روايات افسانه‌وار مشروحي است در باب كليه انبياء بني اسرائيل و ذو القرنين و جرجيس و راهب برشيشا و غيرهم ... كتابي ديگر بنام زبدة العلوم تأليف عوض حساري (حصاري؟) (اليوت 420 در بودليانا) حاوي روايات خالص اسلامي است و شش فصل دارد و احاديث و حكايات مشروحي در باب حضرت محمد (ص) و صحابه و خلفاي چهارگانه و مشايخ معروف و علما و اعاظم متصوفه آورده ...» «1»
ديگر ازين كتابها انيس المؤمنين است از فاضل الدين محمد ابهري معروف به فاضل ابهري (سده دهم هجري) در بيان سرگذشت پيامبر و امامان و رويداده‌هاي عهد هريك از آنان. باين كتاب و آثار ديگر فاضل ابهري در بخش پارسي‌نويسان عهد اشاره خواهد شد.
كتاب بسيار مشهور ديگري كه ذكر آن در اينجا لازمست مجالس المؤمنين قاضي نور الله شوشتري است كه ميانه سالهاي 993 و 1010 ه در هند تأليف شده و تاكنون بنابر آنچه اطلاع دارم يكبار در تهران بسال 1268 ه. ق و بار ديگر در تبريز بي‌تاريخ چاپ شده است و هيچيك ازين دو چاپ متناسب با ارزش اعلاي كتاب نيست. درباره قاضي نور الله و اثرهاي او در شمار پارسي‌نويسان عهد سخن خواهم گفت و درينجا باختصار بايد دانست كه مجالس المؤمنين تأليف مشروحيست درباره شيعه بويژه شيعه اماميه اثني عشريه
______________________________
(1)- تاريخ ادبيات فارسي هرمان اته ترجمه مرحوم دكتر رضازاده شفق، تهران 1337، ص 232- 233.
ص: 1580
و سرگذشت پيشوايان و رجال بزرگ تشيع از آغاز اسلام تا عهد صفويان و نيز بحثهاي گوناگون درباره تشيع و اثبات مقالات آن و رد مقالات و مدعيات اهل سنت. از اين كتاب بسبب اشتمال بر شرح حال شاعران بزرگي كه از ميان شيعيان برخاستند، يا قاضي شعار شاعيان را بدانان بربست، غالبا در شمار تذكره‌هاي معتبر شاعران نيز نام برده مي‌شود.
ديگر كتاب مطالع الانوار است از عفيف الدين بن نور الدين كاشاني كه آن را «سير عفيفي» نيز مي‌نامند و تأليف آن بسال 1088 ه انجام شد. موضوع آن ذكر احوال پيامبر اسلام (ص) و غزوه‌ها و بيان سرگذشت خلفاي راشدين تا احوال آخر الزمان و قيام قيامت و جز آنهاست «1».
حيوة القلوب تأليف ملا محمد باقر مجلسي (م 1110 ه) است كه آن را بسال 1087 باسم شاه سليمان تأليف نموده است و آن كتابيست مشروح در شرح حال پيامبران و بزرگان دين و بعضي از پادشاهان تا بعثت پيامبر (ص) و شرح حال او و نياكان و ياران و زنانش، و بحثي مستوفي درباره وجوب وجود امام و عصمت او و آيه‌هايي كه در شأن امامان نازل شده است «2».
مجلسي كتاب ديگري بنام تذكرة الائمه دارد در يك مقدمه و چهارده باب و خاتمه. چهارده باب آن در شرح احوال چهارده معصوم و خاتمه آن درباره موضوع امامت است. از مجلسي در همين باب كتاب ديگري باسم جلاء العيون بازمانده است كه بسال 1089 تأليف كرده و آن بسالهاي 1240 ه. ق و 1266 ه. ق و بعد از آنها بچاپ رسيده است و در مقدمه آن بحيوة القلوب اشاره شده.
موضوع و فصلها و مقدمه و مؤخره اين كتاب همانست كه در تذكرة الائمه ديده مي‌شود.
______________________________
(1)- نسخه كتابخانه ديوان هند بشماره فهرست 163 (فهرست، ج 1 س 72)؛ و موزه بريتانيا و جز آن؛ و نيز بنگريد بتاريخ نظم و نثر فارسي، ص 373.
(2)- سه جلد ازين كتاب مشروح كه در تهران (سازمان انتشارات جاويدان) چاپ شده است ملاحظه شد.
ص: 1581
در شمار اينگونه كتابها مي‌توان اعجاز مصطفوي را ذكر كرد. اين كتاب تأليف مير محمد صالح كشفي از اعقاب شاه نعمة الله ولي است. درباره پدر و خاندان او پيش ازين «1» بتفصيل سخن گفته و از همين مير محمد صالح صاحب مناقب‌نامه مرتضوي نيز در آنجا ياد كرده‌ام «2». وي تأليف كتاب اعجاز مصطفوي را بعد از مناقب‌نامه مرتضوي آغاز نمود ولي عمرش باتمام آن وفا نكرد تا آنكه يك قرن بعد بوسيله يكي از مؤلفان همين خاندان يعني مير عبد الله بن مير هاشم متخلص به واصفي بسال 1157 تكميل شد. مطالب اعجاز مصطفوي بدين شرحست: مقدمه مير عبد الله بشعر؛ خلقت پيامبر و زندگانيش بشعر؛ تفسير و توضيحي بنثر در باب نظريه توحيد نزد صوفيان؛ تاريخ جنگهاي پيامبر از بدر (سال دوم هجرت) تا حنين (سال هشتم هجرت) بشعر؛ معجزات پيامبر و علي (ع) بنثر؛ آخرين سفر حج و رحلت پيامبر؛ خلافت ابو بكر، عثمان و علي بنثر؛ ذكر منقبت فاطمه زهرا و علي و حسن و حسين (ع) و باقي دوازده امام بنثر و نظم «3».
كتاب درّ المجالس در 33 فصل در ذكر فضائل و مكارم و بيان حال پيامبران تا خاتم النبيين و علي بن ابي طالب و بعضي ديگر از بزرگان اسلام و عده‌يي از مشايخ مانند حسن بصري و سفيان ثوري و ابراهيم ادهم تا ابو سعيد ابو الخير، از سيف الظفر نوبهاري (سيف الدين ظفر نوبهاري يا بيهاري). ازين كتاب نسخه‌هايي در كتابخانها پراگنده است «4». اين كتاب را سلم الانبيا هم ناميده‌اند «5» و مقصود از تأليف آن بيشتر ارشاد سالكان راه تصوف بوده است.
پيش ازين «6» درباره ژروم گزاويه و آثار او درباره مسيحيت، و نيز راجع
______________________________
(1)- همين كتاب ص 1310- 1314.
(2)- ايضا ص 1312.
(3)- بنگريد بفهرست ريو، ص 153- 154 (نسخه 7088.Add (
(4)- فهرست كتابخانه ديوان هند، ج 1 س 1045- 1047.
(5)- ايضا همانجا.
(6)- همين جلد، ص 275- 276.
ص: 1582
بكتابش مرآت القدس سخن گفته‌ام كه در چهار باب و خاتمه نگارش يافته است بدين ترتيب: باب اول در طفوليت مسيح و ولادت و پرورش يافتن، باب دوم در معجزه‌ها و تعليم، باب سوم در جفاها و محنتها و مرگ مسيح، باب چهارم در برخاستن مسيح از قبر و رفتن او بر آسمان. خاتمه ترجمه قصه حضرت عيسي. اين كتاب چنانكه در جاي خود ديده‌ايم ترجمه‌ييست كه مؤلف از اثر لاتيني خود بفارسي ترتيب داده و با آنكه خود نيز هفت سال فارسي مي‌آموخت همكاري بنام عبد الستار پسر قاسم لاهوري در اين راه براي خود برگزيد «1».

تراجم احوال صوفيان‌
بدنبال اين دسته از كتابها كه ذكر كرده‌ايم، و بيشتر مشتملست بر ذكر حال پيامبران و بزرگان دين، نوبت مي‌رسد بنام بردن از كتابهايي كه انحصارا در ترجمه حال پيشوايان صوفيه، درين عهد، نوشته شده است. باز هم درين مورد بايد دست بدامان مؤلفان ساكن هند زنيم و از كوششهاي آنان مدد جوييم. از جمله اين كتابهاست:
سير العارفين در بيان حال سيزده تن از مشايخ بزرگ طريقت چشتيه هند تأليف حامد بن فضل الله جمالي كنبوي دهلوي معروف به درويش جمالي (م 942 ه). درباره او و كتابش بنگريد به بخش پارسي‌نويسان عهد.
نواقب المناقب كه تحرير جديديست از مناقب افلاكي كه بسال 947 ه بدست عبد الوهاب بن جلال الدين محمد همداني انجام گرفت، باز بنگريد بقسمت پارسي‌نويسان عهد.
اخبار الاخيار في اسرار الابرار از عبد الحق بن سيف الدين ترك دهلوي بخاري، دانشمند و صوفي و مؤلف مشهور صاحب كتابهاي متعدد كه در ذيل ترجمه حالش بدانها اشاره خواهد شد. وفاتش در 1052 ه اتفاق افتاد. در كتاب مذكور مؤلف ببيان احوال عده زيادي از مشايخ طريقه‌هاي مختلف چشتي و قادري و جز آنها پرداخته و در خاتمه شرحي درباره خود و پدرش آورده و آن
______________________________
(1)- علاوه بر نسخه كتابخانه ملي پاريس كه پيش ازين ذكر شده، يك نسخه ازين كتاب در كتابخانه ديوان هند بشماره فهرست 619 (ج 1، س 250- 251) معرفي شده است.
ص: 1583
را محتملا بسال 1028 بپايان رسانيده است.
اخبار الاصفيا تأليف عبد الصمد بن افضل الدين محمد بن يوسف انصاري از خويشاوندان ابو الفضل علامي، كه در 1014 تأليف شد «1».
روضة الرياحين شامل شرح حال مشايخ بزرگ كه اصل آن بعربي و موسومست به «روضة الرياحين في حكايات الصالحين» تأليف عبد الله بن اسعداليا فعي اليمني (م 768 ه) «2». ترجمه اين كتاب بدست فضل الله بن اسد الله حسيني سمناني متخلص به جهاني از معاصران پادشاهان قطبشاهي انجام گرفته و در آن پانصد حكايت در سرگذشت مشايخ نقل شده «3» و تكمله همين كتاب بنام خلاصة المفاخر نيز بپارسي درآمده است «4».
درباره محفل الاصفيا و مجمع الاوليا از علي اكبر حسيني اردستاني (سده يازدهم) در ذيل عنوان پارسي‌نويسان سخن خواهم گفت و در اينجا همينقدر بايد دانست كه اين كتاب از باب اشتمال بر اطلاعات وسيع درباره مشايخ بزرگ و پيروان آنها بسيار قابل توجهست.
مونس الارواح درباره معين الدين سجزي چشتي «5» و بعض از پيروانش، تأليف جهان‌آرا مخاطب به «بيگم صاحب» (ولادت 1022- وفات 1092) بزرگترين فرزند شاه جهان است. وي در مقدمه كتاب درباره سلسله چشتيه با استفاده از سفينة الاوليا كه برادرش داراشكوه نوشته بود شرحي نگاشته و كتاب
______________________________
(1)- ايضا فهرست كتابخانه ديوان هند، بشماره فهرست 641، ج 1، س 266.
(2)- درباره او بنگريد به «هدية العارفين» تأليف اسمعيل پاشا بغدادي، استانبول 1951، ستون 465- 466. اين كتاب در مصر بطبع رسيده است و يافعي خود آن كتاب را تلخيص كرده و «نزهة العيون النواظر و تحفة القلوب و الخواطر» ناميده است و نيز كتاب ديگري بنام «اطراف عجائب الآيات و البراهين و ارداف غرائب حكايات روض الرياحين» درباره كتاب ياد شده دارد.
(3)- فهرست كتابخانه ديوان هند، ج 1، شماره فهرست 642، س 266- 267.
(4)- ايضا شماره فهرست 643، س 268.
(5)- درباره او بنگريد بهمين كتاب ج 3 چاپ چهارم، 1363، ص 175.
ص: 1584
را در سال 1049 تكميل كرده است «1».
سير الاقطاب در شرح حال دسته‌يي از مشايخ چشتيه تأليف شيخ الله ديّه ابن شيخ عبد الرحيم است كه بسال 1056 بپايان رسانيد. كتاب در شرح حال عده‌يي از مشايخ چشتي هند است و مؤلف از آغاز كار آنان شروع كرده و بعد از قطب الدين بختيار اوشي «2» بعده‌يي از مشايخ محلي پاني‌پتي و دنباله آنها تا عهد مؤلف اشاره نموده است.
مرآة الاسرار درباره زندگاني مشايخ هند از آغاز حكومتهاي اسلامي تا عهد مؤلف آن يعني عبد الرحمن بن عبد الرسول چشتي. وي از يك خاندان از مشايخ چشتي بود كه در «اود» و رادولي «3» بسر مي‌بردند. درين كتاب هم شرح حال مشايخ چشتيه از آغاز كارشان شروع شده و علاوه بر اين مؤلف توضيحاتي درباره ديگر سلسله‌هاي تصوف هم داده است مثل قادريه، صفويه، نقشبنديه، ادريسيه، انصاريه و جز آنها. كتاب در 1065 باتمام رسيد و تشكيل مي‌شود از يك مقدمه و بيست و سه طبقه و كتاب قابل توجهي است «4».
سفينة الاوليا و سكينة الاوليا هردو از تأليفات شاهزاده محمد داراشكوه (كشته در 1069 ه) است كه پيش ازين «5» درباره آنها سخن گفته‌ام و بعد ازين در ترجمه احوال داراشكوه بدانها اشاره خواهم كرد.
سفينة العارفين درباره مشايخ قديم و آنانكه از هند برخاستند تا سده يازدهم ه تأليف محمد امان بن محمد يوسف بن محمد رحيم كه گويا نسبش بيزدگرد شهريار مي‌رسيد. وي ببسياري از ناحيتهاي هند براي ملاقات مشايخ و كسب اطلاع از احوال آنان سفر كرد و گويد كه ترجمه احوال مشايخ عهد
______________________________
(1)- فهرست ريو، ص 357.
(2)- همين كتاب، ج 3 ص 175.
(3)-Radouli
(4)- فهرست ريو، ص 359- 360.
(5)- همين جلد، ص 227.
ص: 1585
خود را بر آنچه از كتابهاي ذيل فراز مي‌آيد افزوده است: كشف المحجوب، تذكرة الاوليا، نفحات الانس، فوائد الفؤاد، راحة القلوب، خير المجالس، سير العارفين، روضة الاتقيا، اخبار الاخيار، سير الاوليا، سفينة الاوليا، سكينة الاوليا، حسنات العارفين، مونس الارواح. مؤلف شرح حالها را با ترجمه خلفاي راشدين، امامان دوازده‌گانه شيعيان، چهار فقيه اهل سنت آغاز كرده و تا مشايخ سده يازدهم هند و زنان عابد رسانيده است. آخرين سال مذكور در اين كتاب 1103 يعني سال مرگ سيد حسن رسول‌نماست. در شرح حال زنان عابد بيشتر از حسنات العارفين داراشكوه استفاده شده است «1».
مطلوب الطالبين شرح‌حال مفصل شيخ نظام الدين محمد اوليا (م 725 ه) از مشايخ بزرگ چشتيه هند كه بدست يكي از اعقابش بنام محمد بولاق بن شيخ ابو محمد خالدي دهلوي بسال 1111 ه تدوين شد. كتاب مشروح و قابل توجهست «2».
مناقب الحضرات از شيخ محمد مراد نقشبندي (م 1134 ه) در ذكر سرگذشت چند تن از مشايخ نقشبندي «3».
سواطع الانوار كتاب بزرگ مشروح درباره مشايخ چشتيه تأليف محمد اكرم بن شيخ محمد علي كه خود از مشايخ آن طريقت بوده و كار تدوين اين كتاب را بسال 1135 ه آغاز نموده و بسال 1142 بپايان برده و درين راه از مأخذهاي مختلف استفاده كرده است «4».
تحائف رشيديه سرگذشت مشايخ قادريه است از آغاز شاه فتح محمد قادري مراد مؤلف، تأليف محمد عبد الرشيد قادري مشتمل بر 37 سرگذشت در سال 1143 ه «5».
______________________________
(1)- فهرست ريو، ص 362.
(2)- فهرست كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، س 318- 326.
(3)- ايضا س 317- 318، بشماره فهرست 652.
(4)- ايضا س 326- 329، شماره فهرست 654.
(5)- فهرست ريو، نسخه شماره‌Add .16 ,816
ص: 1586
روضة الاوليا كتاب مختصريست درباره مشايخ بزرگ هند بويژه دكن، تأليف غلامعلي آزاد بلگرامي مؤلف سرو آزاد و خزانه عامره در سال 1161 ه و شرح‌حال خود مؤلف در پايان آنست «1».

سرگذشت حكيمان و عالمان‌
درين‌باره هم كتابهايي بفارسي ازين دوره داريم. پيش ازين «2» درباره كتابهاي رجال كه درين عهد نوشته شده باختصار اشارتي داشته‌ام و خواننده مي‌تواند نام آن كتابها را درينجا يادداشت كند (البته آنها را كه بفارسيست) و بويژه آنچه در بعضي از كتابهاي تاريخ در ذكر بزرگان هر عهد آمده است در مورد سرگذشت بزرگان علم و حكمت نيز قابل استفاده است.
اما كتابي كه درين دوره مستقيما درباره سرگذشت حكيمان و عالمان فراهم آمده باشد كتاب تاريخ حكماست. اين كتاب ترجمه‌ييست از كتاب نزهة الارواح و روضة الافراح في تواريخ الحكماء المتقدمين و المتأخرين معروف به «تاريخ الحكما» تأليف شمس الدين محمد بن محمود شهرزوري «3». مترجم آن مقصود علي هروي تبريزي است كه چون ساكن هند شد بمقصود علي هندي معروف گرديد. وي كتاب ياد شده را بسال 1011 ه با بعضي اضافات بدستور شاهزاده سليم (- جهانگير پادشاه) در دوره سلطنت جلال الدين اكبر از عربي بپارسي درآورد و اين ترجمه در تهران بطبع رسيده است «4».
ديگر كتاب قول الحكماست كه «انتخاب تاريخ الحكما» نيز خوانده
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه ديوان هند، ج 1 س 339، شماره فهرست 655.
(2)- همين جلد، ص 416- 418.
(3)- بنگريد بكشف الظنون حاجي خليفه، استانبول، ج 2، س 1939.
(4)- درباره تاريخ حكما و مقصود علي بنگريد به:
* تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي، ص 401 و 808.
* ايضاح المكنون في الذيل علي كشف الظنون، اسمعيل پاشا، ج 1، س 214.
* فهرست كتابخانه ديوان هند، اته، س 249، شماره فهرست 614.
ص: 1587
مي‌شود و گزيده‌ييست از تاريخ حكماي مقصود علي تبريزي بدست منشي مير سيد صدر الدين بن مير محمد صادق بن مير محمد امين. نسخه‌يي ازين كتاب در كتابخانه ديوان هند موجود است «1».

تاريخ وزيران و اميران و دولتمردان‌
چند كتاب هم از دوره مورد مطالعه ما ببيان احوال رجال عهد اختصاص يافته است. از آنجمله است ارشاد الوزرا تأليف صدر الدين محمد بن زبردستخان، درباره وزيران معروف از روزگاران كهن تا عهد مؤلف كه در دوازده «مقاله» بذكر نامشان پرداخته است بدين شرح: 1) حكماي قديم: فيثاغورس، جاماسب، سقراط، افلاطون، ارسطو و غيره كه بترتيب بعنوان وزير گشتاسب، بهمن، هماي، دارا و پادشاهان ديگر ايران معرفي شده‌اند.- وزيران سلسله‌هاي ذيل: 2) بنو اميه 3) بنو عباس 4) آل سامان 5) غزنويان 6) آل بويه 7) سلجوقيان 8) خوارزمشاهان 9) چنگيز خان و جانشينانش 10) آل مظفر و غوريان 11) تيمور 12) تيموريان هند.- اين كتاب در عهد سلطنت محمد شاه (1131- 1161 ه) نوشته شده است. زبردستخان پدر مؤلف كتاب، پسر ابراهيم خان، در بيست و چهارمين سال اورنگ زيب (1095 ه) بصوبه‌داري «اود» معلوم شد و متعاقبا بلاهور و اجمير منتقل گرديد و در عهد بهادر شاه (1119- 1124 ه) درگذشت «2».
مآثر رحيمي تأليف مير عبد الباقي نهاوندي از مؤلفان معروف عهد جلال الدين اكبر و جهانگير است كه بسال 1042 ه درگذشت. وي كتاب خود را بنام و در شرح حال ميرزا عبد الرحيم خانخانان «3» نوشته و بمناسبت اطلاعات ذيقيمتي درباره شاهان و اميران و سپاهيان و عالمان و شاعران و جز آنها در كتاب خود آورده است. درباره اين كتاب ذيقيمت و مؤلف آن ضمن بيان
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه ديوان هند، ج 1، س 250، شماره فهرست 618.
(2)- فهرست چارلز ريو، ص 338.
(3)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 471- 475.
ص: 1588
احوال پارسي‌نويسان عهد سخن خواهد رفت.
مآثر الامرا كتاب بسيار پرارزش و مشروحيست از عهد گوركانيان هند كه شرح حال 730 تن از پادشاهان و وزيران و اميران و سپاهيان و رجال بزرگ دولتي آن دوران در آن آمده. مؤلف آن مير عبد الرزاق خوافي ملقب بصمصام الدوله و شهنواز خان (كشته در 1171 ه) از سال 1150 تا پايان عمر سرگرم تأليف اين كتاب بزرگ بود و آن از 1888 تا 1891 ميلادي در كلكته بطبع رسيد.

تذكره‌هاي فارسي‌
دوره مورد مطالعه ما از مهمترين دوره‌هاي تذكره‌نويسي بدنبال نهضت آخرهاي دوره تيموريان درين راهست. شور و شوقي كه درين دوره در ايران و سپس در هند در تأليف تذكره‌هاي شاعران وجود داشت، در دوره بعد از آن با نيرويي بسيار ادامه يافت و كتابهاي متعدد كوچك و بزرگ درين راه بزينت تصنيف و تأليف آراسته شد. گذشته از محيط مساعدي كه تشويق و ترغيب امرا و پادشاهان براي ايجاد چنين كتابهايي بوجود آورده بود، رواج شعر بخودي خود هم انگيزه‌يي خاص درين امر بود. شعر فارسي درين عهد، بدنباله نهضت دوره تيموري و بعلت‌هاي ديگري كه پيش ازين در همين جلد آنها را شناخته‌ايد، نه تنها در دربارها و دستگاههاي امارت نشانه فضل و سرمايه تقرب بمركزهاي قدرت بود، بلكه بذات خويش يكي از مظاهر كمال انساني و مايه برتري شاعر بر ديگر مردمان، حتي بر اهل علم بوده است و بهمين سبب هركس اندك مايه‌يي از ذوق داشت سعي مي‌كرد آن را دست موزه تفاخر سازد و بر اهل زمان عرضه كند. بهمين علت بود كه در هر طبقه و هردسته از طبقات اجتماعي آن زمان بنام عده كثيري از شاعران بازمي‌خوريم و حتي كمتر فيلسوف و عالم و پزشك و رياضي‌داني را درين دوره مي‌يابيم كه كار اصلي خود را، ولو در زمانهايي كوتاه، از دست فرو ننهاده و سمند طبع را در ميدان نظم بجولان در
ص: 1589
نياورده باشد تا چه رسد بمردم عادي كوي و برزن و بازار و اهل مسجد و خانقاه و جز آن.
اين رواج عظيم شعر عده‌يي از صاحب‌ذوقان زمان را برمي‌انگيخت تا در هر شهر و ناحيه بجست‌وجوي طبع‌آزمايان و ثبت سرگذشت و فراهم آوردن نمونه‌هايي از شعرشان برخيزند و كتابهايي ازين راه فراهم آورند، و بعضي از آنان را وادار تا درين راه بشهر و ديار يا ناحيه محدود نزديك بخود اكتفا ننمايند و از شهري بشهري و از ناحيه‌يي و بناحيه‌يي و از كشوري بكشوري سفر كنند و درين سفرها شاعراني پارسي‌گوي بجويند، با آنان باب معاشرت بگشايند، از حال و كارشان خبر گيرند و ديوانهايشان را بخوانند و نامشان را در كتابهاي خود ثبت كنند.
كساني مانند مير تقي الدين كاشاني و فخر الزماني و تقي اوحدي بلياني و بعضي ديگر از اينگونه مردان را مي‌شناسيم كه شهرهاي ايران و هند را زير پاي سياحت درآورده و از طبقات مختلفي كه شعر مي‌سرودند در كتابهاي خود ياد نموده‌اند و حاصل كار اين طبقه بنوبه خود سرمايه دسته‌يي ديگر شد تا از مجموع كارها و تحقيق‌ها و جست‌وجويهاي آنان كتابهايي بسازند و ازين راه تذكره‌هاي مشروح بزرگي خواه در همين عهد و خواه در دوره بلافصل آن يعني سده سيزدهم و اوايل سده چهاردهم مثل آتشكده، صحف ابراهيم، مخزن الغرائب، مجمع الفصحا و جز آن و جز آن ترتيب دهند كه مجموع آنها بصورت سرمايه بزرگي براي ادب و ادب‌شناسان فارسي درآمده و بصورت گنجينه‌يي كم‌نظير براي آيندگان باقي مانده است.
اين گنجينه‌هاي شعر و ادب همانهايي هستند كه اصطلاحا آنها را تذكره مي‌ناميم و گويا اين اصطلاح از نام «تذكرة الشعرا» ي دولتشاه نشأت كرده و بازمانده است، و شايد از تعبير «تذكره احوال» در اين نامگذاري استفاده شده باشد، و بهرحال نوعيست از «كتب تراجم رجال» و دنباله‌ييست از آنها كه درين مورد فقط بشاعران يا رجال ديگري كه گذشته از كارهاي عادي خود گاه
ص: 1590
شعر هم مي‌سروده‌اند، اختصاص يافته است.
از جمله كتابهايي كه در آخرهاي عهد تيموري در ذكر طبقات مختلفي از شاعران تأليف شده بود كتاب مجالس النفائس مير علي شيرنوايي (م 906 ه) بتركي جغتايي است «1» كه بسال 896 تأليف نمود. ازين كتاب نفيس و پربها چند سال بعد از مرگ مؤلف آن ترجمه‌ها و تكمله‌هايي فراهم آمد كه از جمله آنهاست:
لطائف‌نامه از سلطان محمد فخري هروي كه پيرامون سالهاي 927- 928 با افزايشهايي بفارسي سليس ترجمه شد، و اين فخري هروي كه شرح حال و اثرهايش را جداگانه خواهيد ديد كتاب ديگري باسم جواهر العجايب در بيان حال بيست و پنج تن از زنان شاعر و كتابي بنام روضة السلاطين در ذكر پادشاهاني كه شعر مي‌سروده‌اند تأليف كرد، بشرح حالش مراجعه كنيد.
ترجمه حكيم شاه محمد قزويني كه در سال 927 بنام سلطان عثماني (سلطان سليمان اول) آغاز كرده و بسال 929 بپايان رسانيده است. وي نيز ترجمه خود را با نقصانها و افزايشهايي در مجالس النفائس انجام داده است.
بترجمه حالش بنگريد.
ترجمه ديگري از مجالس النفائس باسم بقيه نقيه از شيخ‌زاده فايض نيمرداني بسال 961 ه صورت گرفته است كه بطبع نرسيد و نسخه‌يي از آن نزد مرحوم سيد محمد طاهري شهاب ساروي از شاعران معاصر ما موجود بود و آقاي احمد گلچين معاني شرح آن را در كتاب خود بنام تاريخ تذكره‌هاي فارسي (ج 2 ص 123- 125) آورده است.
قاضي مير احمد قمي از نويسندگان مشهور اواخر سده دهم بجز كتاب خلاصة التواريخ خود سه كتاب معروف در ذكر سخنوران و هنروران فراهم آورده است بنامهاي: مجمع الخيار، مجمع الشعرا، گلستان هنر. شرح حال او بعد
______________________________
(1)- بنگريد بهمين كتاب، ج 4، چاپ چهارم، تهران 1366، ص 385 و شرح حال امير علي شيرنوائي (فدايي) را هم در آن جلد از ص 382 ببعد مي‌بينيد.
ص: 1591
ازين خواهد آمد.
از كتابهاي معتبر ديگر در تذكره شاعران كتاب نفائس المآثر است از مير علاء الدوله حسني سيفي قزويني متخلص به «كامي» كه شرح حالش بعد ازين گفته خواهد شد.
ديگر كتاب پرارزش تحفه سامي است از ابو النصر سام ميرزا متخلص به سامي پسر شاه اسمعيل اول كه بسال 957 در يك مقدمه و يك تنبيه و هفت صحيفه و خاتمه تأليف شده و ازين بابت كه حاوي شرح احوال شاعراني از طبقات مختلف در اواخر عهد تيموري و بايندري و آغاز دوران صفويست بسيار قابل استفاده است. شرح حال سامي بعد ازين خواهد آمد.
ديگر كتاب مشروح و پرارزش هفت اقليم است از محمد امين بن احمد رازي كه بسال 1002 در هند تأليف كرده و در آن ضمن بيان اطلاعات جغرافيايي و تاريخي هريك از اقليمهاي هفتگانه بذكر احوال بزرگان آن اقليمها و شاعران و ذكر نمونهاي اشعار آنان توجه نموده است. اين كتاب در تهران (مغلوط) و هند (ناتمام) بطبع رسيده است.
چند سال بعد از تأليف هفت اقليم يعني بسال 1028، عبد النبي فخر الزماني قزويني متخلص به نبي كتاب مشهور خود ميخانه را تأليف كرد. وي بناي خود را بر نوشتن ترجمه احوال شاعراني نهاد كه ساقي‌نامه‌يي ترتيب داده باشند و نقل ساقي‌نامهاي آنان. اين كتاب كه از آن باز در ذيل نام مؤلف سخن خواهم گفت، دوبار (لاهور 1926 ميلادي و تهران 1340 خورشيدي) چاپ شد و خوشبختي فخر الزماني در آنست كه كتابش هر دوبار بكوشش دو دانشمند مطلع يعني مرحوم پرفسور محمد شفيع (پاكستان) و آقاي احمد گلچين معاني (ايران) بزيور طبع آراسته گرديد.
كتاب معتبر ديگر در ترجمه احوال شاعران كتاب تذكره نصرآبادي است درباره شاعران عهد صفوي كه بنام شاه سليمان ميان سالهاي 1083- 1090 در يك مقدمه و پنج صف و خاتمه تأليف شده است. درباره اين كتاب و مؤلف
ص: 1592
آن ميرزا محمد طاهر نصرآبادي بعد ازين سخن خواهم گفت. بر اين كتاب ذيلي در سال 1134 ه ترتيب يافته كه در آن از 141 شاعر ياد شده است «1».
تذكره عظيم و بسيار سودمند خلاصة الاشعار و زبدة الافكار را بايد از جمله بهترين آثار عهد صفوي در شناخت احوال شاعران متقدم و متأخر دانست.
مؤلف اين تذكره مير تقي الدين محمد بن شرف الدين علي حسيني كاشاني متخلص به ذكري و معروف به «مير تذكره» است كه جز اين هم اثرهايي دارد و شرح حال و آثارش را جداگانه خواهيد ديد. آخرين تاريخي كه با تجديدنظرهاي ذكري در تذكره او مي‌بينيم سال 1016 هجريست.
شيخ ابو القاسم انصاري كازروني متخلص بقاسمي (پسر ابو حامد پسر نصر البيان) از عالمان و شاعران سده يازدهم است. وي شاگرد وجيه الدين سليمان بود كه در خدمت غياث الدين منصور دشتكي شيرازي علم آموخته بود.
قاسمي كتابي دارد بنام سلم السموات كه آن را بسال 1014 ه تأليف نمود.
اين كتاب در هفت بخش و هر بخش موسومست به «مرقوم» كه در آنها بترتيب درباره: 1) توحيد 2) نبوت 3) ولايت 4) جمعي از حكماي جهان 5) بعضي از شاعران 6) مواعظ و حكم 7) موت و معاد سخن رفته و مرقوم پنجم آن را مي‌توان در حكم تذكره كم‌اهميتي تلقي نمود كه در تهران بطبع رسيد. قاسمي شعر نيز مي‌سرود و ديواني دارد «2».
جلد سوم كتاب جامع مفيدي تأليف محمد مفيد مستوفي بافقي يزدي كه شرح آن در بخش پارسي‌نويسان عهد خواهد آمد، از جهت اشتمال بر ذكر حال سادات و علما و وزرا و مستوفيان و شعرا و هنرمندان كه از يزد برخاسته يا بنوعي با تاريخ آن ارتباط داشته‌اند، نيز مي‌تواند در شمار تذكره‌ها ياد شود،
______________________________
(1)- درباره اين ذيل رجوع شود بفهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ص 2330- 2338 و تاريخ تذكره فارسي، ج 1 ص 404- 406.
(2)- تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 653- 660؛ فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 2، ص 593- 594.
ص: 1593
اگرچه دنباله مطالبي است كه مؤلف در بيان تاريخ يزد آورده است. مفيد مستوفي تأليف كتاب خود را بسال 1082 در بصره آغاز كرده و در سال 1090 در مولتان بانجام رسانيده است.
دو كتاب ميرزا محمد صادق مينا پسر ميرزا صالح اصفهاني آزاداني (م 1061 ه) بنام شاهد صادق و صبح صادق، بويژه كتاب ثانوي، حاوي اطلاعات ارزنده‌يي در تراجم رجال هستند. درباره آنها باز هم سخني خواهيم داشت.
كتاب بسيار معتبر و مفصلي كه بايد درينجا ذكر شود عرفات العاشقين و عرصات العارفين است از تقي الدين محمد اوحدي دقاقي بلياني اصفهاني كه ميان سالهاي 1022- 1024 ه تأليف شد و مؤلف آن در سال 1030 انتخابي از آن بنام كعبه عرفان ترتيب داد. بترجمه حالش بنگريد.
تذكره لطائف الخيال تأليف ملا شاه محمد بن محمد عارف دارابي شيرازي تذكره عمومي شاعرانيست كه نامشان در ذيل اعلام جغرافيايي ذكر شده.
تأليف اين كتاب بسال 1076 ه آغاز گرديد. بشرح حال مؤلف آن رجوع كنيد.
كتاب مجالس المؤمنين قاضي نور الله شوشتري (م 1019 ه) كه بسال يكهزار و ده از تأليف آن فارغ شد، و پيش ازين بدان اشارتي داشتيم، بسبب اشتمال بر ترجمه حال گروه بزرگي از دانشمندان و شاعران، مي‌تواند در شمار تذكره‌ها مذكور گردد. ذكر شاعران پارسي‌گوي در مجلس دوازدهم اين كتاب آمده و در آن از بيست و دو شاعر از فردوسي تا لساني شيرازي سخن رفته است.
تذكره‌هايي كه از آغاز سده دهم تا ميانه سده دوازدهم تأليف شده بهمين چند كتاب كه اشاره كرده‌ام منحصر نيست و گذشته ازين در كتابهاي تاريخ اين دوره هم چنانكه ديده‌ايم در پايان عهد هر پادشاه يا هر سلسله‌يي احوال عالمان و حكيمان و شاعران آن عهد آمده است. خوشبختانه براي احصاء همه اينگونه تاريخها و تذكره‌ها دوست فاضلم آقاي احمد گلچين در دو جلد كتاب تاريخ
ص: 1594
تذكره‌هاي فارسي (تهران 1348 و 1350) حق مطلب را ادا كرده است و اگر خواننده بآن كتاب مراجعه كند مرا از ادامه بحث در اين مورد بي‌نياز خواهد ساخت.

ترسل‌
پيش ازين «1» درباره ترسل و انشاء فارسي درين عهد، در دنباله دانشهاي بلاغي، سخن گفته و نموداري را ببعضي كتابها كه درباره دستور نامه‌نويسي يا بصورت مجموعه نامه‌هاي نمونه درين دوره تأليف شده‌اند، اشاره كرده‌ام «2». درينجا دنباله همان مطلب را مي‌گيرم، باتوجه باين نكته كه بحث درباره عده‌يي از مترسلان كه در شمار نويسندگان و مؤلفان اين عهد هم هستند، ذيل عنوان فارسي‌نويسان عهد انجام خواهد گرفت و نسبت بباقي آنان، يا كساني كه پيش ازين شرح حالي از آنان ديده‌ايد، در همين جستار بذكر و اشاره اجمالي بسنده خواهم كرد.
در عهد تشكيل شاهنشاهي صفوي، از بازماندگان عهد مقدم غياث الدين خواندمير «3» مورخ و مؤلف بزرگ كتابي دارد بنام نامه نامي كه تأليف آنرا بسال 925 ه آغاز كرده و بسال 930 ه بپايان برده است. اين كتاب به نه (9) «سطر» تقسيم شده و در آنها فرنهاد (قاعده) و بنياد كار در انشاء نموده شده و نمونهايي از نامه‌ها مربوط بطبقات ذيل ارائه گرديده است يعني نامه‌هايي به:
شاهان، وزيران، اميران و ديگر ديوانيان، عالمان، مشايخ، قاضيان، دهقانان، بازرگانان، مستوفيان، صاحب حرفگان، خويشاوندان، دوستان، نامه‌هاي تبريك و تسليت، فرمانها، حكمها و جز اينها؛ و در هر «سطر» توضيحات كافي همراه با مثالهايي براي راهنمايي فراگيرنده مذكور افتاده و نمونه‌هايي از نوشته‌هاي معاصران خواندمير كه ارزش تاريخي دارند داده شده و در
______________________________
(1)- همين جلد، ص 405- 408.
(2)- و در آنجا فراموش كردم كه از ترسل عبد الواسع (سده يازدهم) نام ببرم.
(3)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، چاپ دوم تهران 1363، ص 541- 545.
ص: 1595
خاتمه كتاب بيتها و رباعيها و قطعه‌ها و لغزها و ماده تاريخهايي كه مناسبتي با بعضي از نامه‌هاي گوناگون دارند از مؤلف نقل گرديده است «1».
معاصر ديگر شاه اسمعيل، قطب الدين عبد الله بن محيي، معروف به قطب بن محيي، مجموعه‌يي از منشآت دارد كه با نثري روان و استوار نوشته شده است و پس ازين ضمن معرفي او از آنها نام خواهم برد.
يكي از مجموعه‌هاي بسيار مهم اين دوره كه از مأخذهاي تاريخي نيز هست منشآت السلاطين معروف به «منشآت فريدون بيگ» است. نشانجي احمد معروف بفريدون بيگ مجموعه مذكور را از يكهزار و هشتصد نامه بسال 982 ه ترتيب داد و بسلطان مراد سوم تقديم كرد و آن بسال 1265- 1264 ه. ق در استانبول بطبع رسيد. درين مجموعه نامه‌هايي فارسي و بندرت تركي كه سلطانان عثماني از سال 841 تا 911 ه باميران ترك و بپادشاهان و بزرگان آن عهد در ايران (مثل شاهرخ، جهانشاه تركمان، شروانشاهان، بايسنقر ميرزا، سلطان حسين بايقرا، نور الدين عبد الرحمن جامي و جز آنان) نوشته‌اند گرد آمده است «2».
درباره منشآت شاه طاهر دكني (م 953 ه) «3» شاعر و نويسنده و پيشواي مذهبي بزرگ كه از آثار خوب اين دورانست جداگانه سخن خواهم گفت.
از بدايع الانشاء اثر يوسف بن محمد معروف به يوسفي هروي كه در سال 940 ه در هند تأليف شده پيش ازين «4» سخن رفته است. ازين مجموعه كه حاوي نمونه‌هاي نامه‌ها و توقيع‌ها و محاوراتست نسخه‌هايي در كتابخانه ديوان هند
______________________________
(1)- درباره نامه نامي رجوع شود بترجمه تاريخ ادبيات فارسي هرمان اته بدست مرحوم دكتر رضازاده شفق، تهران 1337، ص 246- 247؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 589- 590.
(2)- براي مطالعه شرح مفصل در معرفي اين مجموعه بنگريد بفهرست ريو، ص 394.
(3)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 662 ببعد.
(4)- همين جلد، ص 406- 407.
ص: 1596
و كتابخانه موزه بريتانيا و كتابخانه موزه ملي پاكستان و جز آنها موجودست.
مؤلف پزشك و در همان حال شاعر و نويسنده و منشي همايون پادشاه بوده است «1».
از حكيم مسيح الدين ابو الفتح گيلاني و برادرانش حكيم همام الدين و حكيم نور الدين قراري و لطف الله كه فرزندان مولانا عبد الرزاق دانشمند وزير خان احمد گيلاني و از معاصران جلال الدين اكبر بوده‌اند، قبل ازين ياد كرده‌ام «2». از ميان اين برادران حكيم ابو الفتح برقعات فصيح خود كه از سنخ اخوانيات و بهمين سبب ساده و گاه همراه با شعرهايي از شاعران بزرگ بود، معروفست. مجموعه‌يي ازين رقعات بسال 1968 در لاهور با مقدمه مشروح آقاي محمد بشير حسين بطبع رسيد «3». رقعات حكيم ابو الفتح از جمله سرمشقهاي نامه‌نگاري بوده و بخشي از آنرا «چهارباغ» نيز ناميده‌اند «4».
از معاصر مشهور ديگر جلال الدين اكبر، فيضي فياضي (م 1004 ه) «5» منشآتي داريم كه در حال ذكر وقايع و حكايت ماوقع بسيار ساده و در ديگر موردها مسجع ولي با اجتناب از سجع بارد و نابجا و برواني و سادگي نگاشته شده است. مجموعه منشآت فيضي را يكي از خواهرزادگان او بنام نور الدين محمد پسر حكيم عين الملك شيرازي (م 1003 ه) گرد آورده و لطيفه غيبي نام داده است كه بنابر عادت جاري به «لطيفه فياضي» شهرت دارد «6». نور الدين در
______________________________
(1)- درباره احوالش رجوع شود بهمين جلد، ص 356- 358.
(2)- همين جلد صحيفه‌هاي 466- 469 و 824- 827.
(3)- بنگريد به: گنجينه سخن از نويسنده اين سطرها، جلد اول چاپ 1353، دانشگاه تهران، ص 146.
(4)- بنگريد بفهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه ملي پاكستان تأليف سيد عارف نوشاهي، ص 390 كه گفته است چهارباغ مجموعه رقعاتي از مسيح الدين است كه ميان سالهاي 997- 983 بدوستان نگاشته بود.
(5)- همين كتاب و همين جلد، ص 838 ببعد.
(6)- مانند نسخه 695Egerton كه در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد و چارلز ريو آن را در ص 792 از فهرست خود معرفي كرده است.
ص: 1597
مقدّمه اين مجموعه اشاره‌يي بكوشش ابو الفضل علامي برادر فيضي در جمع‌آوري منظومهاي تمام يا ناتمام فيضي كه در برابر خمسه نظامي ساخته بود، از قبيل مركز ادوار و جز آن «1» كرده و سپس گفته است كه «متلفظات و منشآت» فيضي فياضي را كه پراگنده مانده بود بسال 1035 ه فراهم آورده است. اين مجموعه منقسم به پنج «لطيفه» و سه «منطوقه» و بخشي بنام «خاتمه» است كه شامل نامه‌هاي فيضي بجلال الدين اكبر و مشايخ و عالمان و پزشكان و سادات و اميران و خويشاوندانست. مقدمه فيضي بر دفتري از شعرهايش كه پيرامون نه هزار بيت ترتيب داده و بايران فرستاده بود «2»، نيز درين مجموعه نقل شده است و عبد النبي فخر الزماني هم بخشي از آن را در ذكر حال «شيخ فيضي هندوستاني» آورده «3» و خواننده مي‌تواند بدين دو مأخذ مراجعه كند.
درباره مكاتبات علامي يا رقعات ابو الفضل از ابو الفضل علامي (م 1011 ه) برادر فيضي فياضي، و ديگر اثرهايش جداگانه گفتاري خواهيم داشت.
از معاصران اين دو برادر در دربار جلال الدين اكبر ابو القاسم خان نمكين است كه شرح حالش را خواهيم آورد. كتاب منشآت نمكين كه ازو بازمانده مركبست از نامه‌هاي رسمي و خصوصي و دستور نامه‌نگاري، و بسال 1006 بنام اكبر تأليف شده است.
از منشيان معروف ديگر هند ابو البركات منير لاهوري (م 1054 ه) صاحب دو مجموعه از منشآت بنامهاي نگارستان يا نگارستان منير و نوباوه است و درباره آنها ضمن بيان حال بسيار كوتاه اين منشي زبردست سخن خواهم گفت.
معاصر و دوست منير يعني محمد صالح كنبوي لاهوري مؤلف كتاب عمل
______________________________
(1)- بنگريد بهمين جلد، ص 851.
(2)- ايضا همين جلد، ص 849- 850.
(3)- تذكره ميخانه، چاپ تهران 1340، ص 247- 249.
ص: 1598
صالح يا شاه جهان‌نامه مجموعه‌يي از منشآت بنام بهار سخن در يك مقدمه و چهار بخش دارد كه شرح آن را بعد ازين خواهيم ديد، و همچنين است شرحي كه درباره مجموعه منشآت برهمن و ديگر اثرهاي منثور او خواهم داد.
ميرزا امان الله (م 1047 ه) پسر زمانه بيگ مهابتخان پسر غيور بيگ حسيني شيرازي كابلي كه نام او و پدر و خاندانش را پيش ازين «1» ديده‌ايد، نيز شاعر و منشي زبردستي بود. وي نخست لقب خانزاد خان فيروز جنگ داشت و سپس بخان زمان مخاطب گرديد و در شعر اماني تخلص مي‌كرد. ازو كتابي درباره انشاء با ذكر نمونها داريم بنام رقعات امان الله يا رقعات اماني يا انشاء خانزاد خان در چهار فصل: 1) در عرائض مكاتيب 2) در رقعات 3) در حواشي 4) در متفرقات «2».
مجموعه منشآت عبد العلي تبريزي، ملقب به ناظر الممالك بشماره 6600.Add در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد. نامه‌هاييست كه حاجي عبد العلي از طرف و بنام عبد الله قطب شاه (1035- 1038 ه) و ابو الحسن قطب شاه (1038- 1098 ه) و بعضي از اميران دربار حيدرآباد، و يا بنام و از جانب خويش نوشته است. مخاطبان اين نامه‌ها رجال بزرگ سده يازدهم هند مانند شاه جهان، داراشكوه، اورنگ زيب، شاه شجاع و عادلشاه بيجاپور هستند و علاوه برين نامه‌هايي از طرف و بنام ميرزا نظام الدين احمد و حكيم الملك و مير جمله و ديگر بزرگان دربار قطب شاهي هم درين مجموعه يافته مي‌شود «3».
اگر بخواهم بسراغ يكايك مجموعه‌هاي انشاء كه بويژه از عهد اورنگ زيب ببعد در هند فراهم آمده است بروم چنانست كه بكاري تمامي‌ناپذير دست
______________________________
(1)- همين جلد، ص 475- 478.
(2)- فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ديوان هند، هرمان اته ج 1 س 1147- 1148، بشماره فهرست 2077؛ فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه ملي پاكستان، سيد عارف نوشاهي، لاهور 1362 ش، ص 396.
(3)- بنگريد بفهرست ريو، ص 388- 391 نسخه مذكور بشماره 7688.Add است.
ص: 1599
زده باشم. اين مجموعه‌ها يا منشي معيني كه فرمانگزار پادشاهي و وزيري يا اميري بود، دارد، و يا بقصد تعليم فراهم آمده و يا مجموعه‌هاييست از نامه‌هاي مشهور و مهم كه بتدريج شهرت يافته و گرد هم آورده شده‌اند. نام اين مجموعه‌هاي گوناگون در فهرستهاي نسخ فارسي اروپا و آسيا با بيان نامها و نشانها آمده و بهتر آنست كه خواننده بدانها مراجعه كند.
ازين ميان نمي‌توانم از ذكر نام يك مجموعه مهم كه در ايران فراهم آمده است، بسبب ارزش والاي تاريخي و ادبي آن خودداري كنم و آن «نسخه جامعه مراسلات اولو الالباب» است كه مجموعه‌ييست از نامه‌هاي پادشاهان ايران و كشورهاي مجاور و وزيران آنان و فتحنامه‌ها و منشورهاي سلطنتي از عهد الب ارسلان سلجوقي تا سلطنت شاه عباس دوم، فراهم آورده ابو القاسم ايواغلي حيدر. وي از معاصران شاه صفي و شاه عباس دوم بود، در عهد شاه صفي منصب درباني حرم سلطنتي دربار بدو واگذار شد. كتاب مذكور بعد از سال 1052 كه سال جلوس شاه عباس دوم است تكميل و بدو جزء و يك خاتمه تقسيم شد. جزء اول رسائل و منشورهاي پيش از عهد صفوي، جزء دوم داراي هفت فصل است، مربوط بهفت پادشاه صفوي از شاه اسمعيل تا خود شاه عباس دوم.
خاتمه متضمن منشآت برگزيده است، و كتاب از حيث اينكه حاوي اطلاعات تاريخي بسيار و نيز فوائد ادبي است اهميت دارد «1».
از ميان منشيان معروف ايران در سده يازدهم ذكر نام عماد الدوله ميرزا محمد طاهر قزويني متخلص به وحيد پسر ميرزا حسين خان قزويني درينجا لازم مي‌بود و ليكن پيش ازين درباره او و اثرهايش سخن گفته‌ام «2». مجموعه منشآتش كه گردآورده خود اوست يك بار در كلكته بسال 1243 ه. ق و بار ديگر در لكنهو بسال 1160 ه. ق چاپ شد و از آن نسخه‌هاي خطي در دستست. كتاب عباسنامه او كه بنثر مصنوع نگارش يافته بسال 1329
______________________________
(1)- فهرست نسخ خطي فارسي در موزه بريتانيا، ص 389.
(2)- همين كتاب، ص 1346- 1351.
ص: 1600
خورشيدي در اراك بطبع رسيد.
آخرين مترسل و منشي بزرگ اين عهد در ايران ميرزا مهديخان منشي نادرشاهست كه نامش را در شمار مؤلفان و فارسي‌نويسان عهد خواهيد ديد.

نثرهاي ادبي‌
اشاره
در پايان اين مقال لازمست بنوعي ديگر از نثر كه آن را اثر ادبي مي‌ناميم اشاره‌يي بشود. در اين نوع از نثر نويسنده بيشتر مي‌خواهد خود را ببيان اوصاف و احوال از طريق بيانات بلاغي و ادبي سرگرم كند، و ببيان ديگر قصدش شرح واقعه يا اثبات قضيه يا نفي مطلب يا توضيح موضوع معيني نيست بلكه مطلبي ولو كوچك براي او كافيست تا بر آن شاخ و برگ نهد و آن را بشعر و مثل و تشبيهات و استعارات و كنايات بيارايد و در مجموع اثري هنري بوجود آورد و خواننده را مجذوب هنرنماييهاي خود كند.
پيشواي نويسندگاني ازين گروه در عهد مورد مطالعه ما ظهوري ترشيزي «1» است كه به پنج قسمت از نثرهاي آراسته و مصنوع خود معروف شده و آثارش بصورت سرمشقهاي درسي ميان فراگيرندگان پارسي و پارسي‌نويسي هند دست بدست گشته و مي‌گردد. درباره آنها بنگريد به بخش پارسي‌نويسان عهد.
دومين كسي كه نوشته‌هاي ادبي او رواج روزافزون يافت ملا طغراي مشهدي (سده يازدهم هجري) است كه نام و حالش را بهمراه نويسندگان اين عهد خواهيم ديد. پيرامون سي دفتر ازو بر جاي مانده است كه در غالب آنها بشيوه شاعرانه‌يي بتوصيف جايها و منظره‌ها و افراد و نظير اينها پرداخته و نثرهاي لطيف همراه با نظم كه هردو از خود اوست در آنها آورده است.
نعمت خان عالي «2» يعني ميرزا محمد شيرازي (م 1121 ه) متخلص به عالي
______________________________
(1)- همين جلد، ص 977- 988.
(2)- ايضا، ص 1362- 1366.
ص: 1601
و مخاطب به نعمت خان و مقرب خان و دانشمند خان، يكي ديگر ازين نثرنويسان هنرمند است كه پيش ازين او را در شمار شاعران معرفي كرده‌ام و باز هم درباره او سخني خواهم داشت.
بيدل عظيم‌آبادي «1» شاعر نوآور و تواناي اين عهد مجموعه‌يي از رقعات و منشآت ديگر دارد با نثر مزين مصنوع كه آنها را ذيل نامش در شمار پارسي‌نويسان عهد خواهيم شناخت.

انواع ديگر نثر
غير از آنچه تاكنون نوشته شده، نثر فارسي اين دوره براي نگاشتن مطلبها و موضوعهاي ديگري نيز بكار برده شده است، ولي چون در بخش نخستين از همين جلد درباره بعضي از آن موضوعها سخن گفته‌ام درينجا اعاده ذكر آنها را لازم نمي‌دانم. از جمله آنها هستند كتابهايي كه كم‌وبيش در موضوعهاي مربوط بشريعت و حكمت و كلام و تصوف و عرفان؛ و مبحثهاي علمي (مانند رياضيات و هيئت و نجوم و پزشكي و داروشناسي)؛ و دانشهاي ادبي و بلاغي (مانند فرهنگ‌نويسي و معما و عروض و قافيه و دستور زبان) نوشته شده است، و طبعا هنگام بحث درباره انواع نثر در اين عهد بايد همه آنها را در نظر داشت.
نكته‌يي كه يك‌بار ديگر بياد مي‌آورم آنست كه درباره بعضي از مطلبهاي سابق بسبب اهميت بسياري كه درين دوره داشته (مثل ترسل و انشاء) بآنچه پيش ازين (ص 405- 408) باختصار گفته بودم بسنده نكرده و در مبحث اخير كه به بيان انواع نثر اختصاص دارد، بذكر بعضي از منشيان و اثرهاي آنان يا پاره‌يي از مجموعه‌هاي منشآت توجه نموده‌ام، بخصوص كه آنچه در بخش اول درين باب آمده مربوط بمؤلفان دستور ترسل است و آنچه اينجا آورده‌ام مجموعه‌هايي از نويسندگان رسائل.
______________________________
(1)- همين جلد، ص 1376- 1386.
ص: 1602
نكته قابل ذكر اكنون كه مبحث انواع نثر و موضوعات آن را در اين دوره بپايان مي‌برم، ذكر اين نكته را بايسته مي‌دانم كه آنچه از اثرهاي مختلف كه تاكنون در بابهاي گوناگون نثر فارسي، خواه در بخش اول و خواه درين بخش [سوم] آورده‌ام، اعم از آنكه مستقيما از اثرهاي ايرانيان باشد، يا از نوشته‌هاي هندوان و تركان، همه آثار اين دوره نيست بلكه بخشي و نموداري از آنهاست.
و نيز اين نكته را درينجا تكرار مي‌كنم كه اگر گاه اشاره‌يي بنوشته‌هاي پارسي‌گويان خارج درين مبحث شده بقصد تصاحب افتخارات ملتهاي ديگر نبود و نيست. مثلا اگر از ابو الفضل علامي و اثرهايش درين مبحث سخن گفته باشم، يا پس ازين بشرح حالش اشاره مختصري كنم نه از آن بابست كه او ايرانيست، بلكه بدان سبب است كه او در مقام بلندي كه كسب كرده بصورت مهره‌يي اصلي در استخوان‌بندي ادب فارسي درآمده و از ذكر نام او در شمار پارسي‌نويسان و مورخان اين عهد چاره‌يي نيست. وگرنه او هنديست و متعلق بشبه قاره هند؛ و همين حكم درباره هر پارسي‌نويس و پارسي‌گوي هر سرزميني كه باشد و ما ناگزير نامي ازو در اين كتاب برده باشيم، جاريست.
يادشان بخير و نامشان جاويد باد.
ص: 1603

بهره پنجم پارسي‌نويسان‌

از آغاز سده دهم تا ميانه سده دوازدهم هجري‌

1- حكيم الدين ادريس «1»
مولانا حكيم الدين [يا كمال الدين] ادريس بن مولانا حسام الدين علي بدليسي «2» از فارسي‌نويسان و منشيان
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* كشف الظنون عن اسامي الكتب و الفنون، حاجي خليفه، استانبول 1941 و 1943، س 2043.
* ايضاح المكنون في الذيل علي كشف الظنون، اسمعيل پاشا، استانبول 1945 و 1947، ج 1، س 410.
* هدية العارفين، اسمعيل پاشا، ج 1، استانبول 1951، س 196.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1 ص 319- 320 و 321- 322.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 218- 219.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، تهران 1344 ص 253- 254 و صفحه‌هاي 169، 742، 775.
(2)- بدليس نام شهر و ناحيه‌يي ميانه ارمنستان و اران است كه در انتساب آن بيكي ازين دو ناحيه ميان جغرافيانويسان قديم اختلاف بوده است. بنگريد به ترجمه احسن التقاسيم، تهران 1361 ص 555- 556 و 571؛ و به معجم البلدان ياقوت ذيل همين نام؛ و ناحيه اران كه حد جنوبي آن رود ارس بود امروزه بتزوير سياسي آذربايجان خوانده مي‌شود!
ص: 1604
معروف در پايان سده نهم و اوايل سده دهم هجريست. وي نخست از منشيان دربار سلطان يعقوب آق‌قويونلو (884- 895 ه) بود و در تبريز بسر مي‌برد و در سال 890 ه نامه‌يي از جانب آن سلطان بخواندگار روم بايزيد ثاني (886- 918 ه) نوشت و سلطان عثماني انشاء او را پسنديده بود و او با داشتن چنين سابقه‌يي در اوان غلبه شاه اسمعيل صفوي بر آذربايجان از بيم بسلطان بايزيد پناه برد و بشايستگي تمام در دربار او پذيرفته شد و در خدمت آن سلطان و بعد از وي در خدمت سلطان سليم اول (918- 926 ه) مقام بلند يافت و بجز مراتب علمي در امور لشكري نيز درجاتي كسب كرد چنانكه در جنگ با شاه اسمعيل فرمانده سپاهيان كرد لشكر عثماني بود و در جنگهاي مصر نيز بهمراه سلطان سليم شركت داشت. وفاتش بسال 926 در استانبول اتفاق افتاد و او را در محله ايوب نزديك مسجد زينب خاتون بخاك سپردند و قبرش اكنون بنام ادريس كوشكو معروفست. حاج خليفه تاريخ مرگ او را 930 نوشته است.
حكيم الدين در دانشهاي عهد خود دست داشت و تأليفاتي از خود بيادگار گذاشت كه از آنجمله است شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري بفارسي، الحق المبين در شرح حق اليقين در كلام بفارسي، رسالة الاباء عن مواقع الوباء و جواز الفرار عنه، شرح فصوص الحكم ابن العربي در عرفان.
مرآة الجمال بفارسي، هشت بهشت في تاريخ آل عثمان بفارسي، سليم‌نامه بفارسي. هشت بهشت و سليم‌نامه هردو بانشاء مزين استواري نگارش يافته‌اند و كتاب نخستين يعني هشت بهشت مربوطست بتاريخ هشت تن از نخستين شاهان آل عثمان (از سال 710 تا 908 ه) و منقسم بهشت كتيبه است كه در
ص: 1605
آنها از منشاء خاندان عثمانيان و پادشاهي عثمان بيگ و اورخان و مراداول و بايزيد ايلدرم و محمد اول و مراد ثاني و محمد ثاني و بايزيد ثاني سخن رفته و مؤلف در انشاء آن بسيار كوشيده است كه سبك عطاملك جويني را در تاريخ جهانگشا و شيوه وصاف را در تجزية الامصار و تزجية الاعصار و روش معين الدين يزدي را در مواهب الهي و هنجار شرف الدين علي يزدي را در ظفرنامه پيروي كند. پسر حكيم الدين ادريس موسوم به ابو الفضل محمد الدفتري متوفي بسال 987 ه «1» ذيلي بر اين كتاب تا سلطنت سلطان سليم ثاني نوشت «2».
سليم‌نامه را حكيم الدين ادريس ضمن همراهي سلطان سليم در جنگهاي او فراهم آورد تا ضميمه‌يي بر هشت بهشت باشد، كه چنانكه ديده‌ايم بسلطنت سلطان بايزيد ثاني ختم شده است؛ و بدو بخش نثر و نظم فارسي منقسم مي‌گردد و غير از سليم‌نامه‌هاي ديگريست كه درباره پيروزيهاي همين سلطان بنظم درآمده است. هر دو سليم‌نامه بدليسي را پسرش ابو الفضل محمد الدفتري متخلص بفضلي جمع‌آوري و مرتب كرده و به سلطان سليم ثاني (974- 982 ه) تقديم نموده است «3».
______________________________
(1)- در كشف الظنون 982 ه، و سال ياد شده در متن منقولست از فهرست بلوشه، ج 1، ص 322 كه شرح نسبة جامعي درباره اين ابو الفضل كه تخلص فضلي داشته آورده است؛ و نيز بنگريد بفهرست ريو، ص 219.
(2)- كشف الظنون، ستون 2043 و فهرست بلوشه، ج 1 ص 319- 320 و فهرست ريو، ج 1 ص 216- 218.
(3)- بنگريد بفهرست بلوشه، ج 1 ص 321- 322 و بكشف الظنون، ستون 1001 كه از سليم‌نامه فارسي ادايي فارسي و سليم‌نامه تركي اسحق بن ابراهيم اسكويي ياد مي‌كند. حكيم الدين بدليسي در مقدمه سليم‌نامه خود از چند سليم‌نامه ياد كرده است. و نيز بنگريد بشرح مفصل ريو در فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 218- 219.
ص: 1606

2- مير جمال حسيني «1»
خواجه جمال الدين عطاء الله بن فضل الله دشتكي شيرازي از خاندان معروف سادات دشتكي شيراز است كه در پايان سده نهم و اوايل سده دهم هجري در هرات مي‌زيسته و با سلطانحسين بايقرا همزمان و نخست از وزراي او بود و سپس منصب اشراف ديوان يافت و بعد از وفات آن پادشاه (911 ه) چه از فرزندان او و چه از اوزبكان و صفويان كه بنوبت بر هرات استيلا يافتند شغلي نپذيرفت تا آنكه بتصريح خواندمير در اوايل سال 927 ه در هرات درگذشت و اينكه بعضي تاريخ وفاتش را 926 نوشته‌اند درست نيست. از تأليفات مهم او بفارسي كتاب روضة الاحباب في سيرة النبي و الآل و الاصحاب است كه آن را بدرخواست امير علي شيرنوايي و بصلاحديد عمش امير سيد اصيل الدين عبد الله حسيني «2» تأليف نمود و آن در سه جلد و سه مقصد است: 1) شرح حال پيامبر (ص) 2) بيان حال ياران او از مردان و زنان 3) ترجمه احوال تابعين و تابعين تابعين و مشاهير ائمه حديث. ديگر از آثار مير جمال كتاب تكميل الصناعة است در علم قوافي.
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبد الله افندي اصفهاني، ج 3 قم 1403 ه. ق، ص 315- 317 و ص 318.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري، ج 2، قم بي‌تاريخ، ص 213 و ج 5 قم 1392 ه. ق، ص 189- 194.
* حبيب السير، خواندمير، چاپ تهران خيام، ج 4 ص 332- 333.
* كشف الظنون حاج خليفه، س 922- 923.
* هدية العارفين اسمعيل پاشا، س 664.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 2 ص 581- 584.
(2)- اين امير سيد اصيل الدين عبد الله دشتكي شيرازي ساكن هرات از عالمان تفسير و حديث و ادب بود. از تأليفات اوست درج الدرر و رساله مزارات هرات. وفاتش در سال 883 در هرات اتفاق افتاد. حبيب السير، ج 4 ص 334.
ص: 1607

3- حسن بن روزبهان‌
حسن بن روزبهان شيرازي از مؤلفان سده دهم هجريست كه در اصفهان بسر مي‌برده و براي يكي از وزيران آن شهر بنام شمس الدوله (يا شمس الدين؟) محمد كه معاصر بوده است با شاه تهماسب (930- 984 ه) صفوي «1» كتابي در اخلاق تأليف كرده و بوي تقديم داشته و بنام او آن را اخلاق شمسيه ناميده و نوشته است كه: «اين كتاب مشتمل است بر چهارده باب و خاتمه‌يي. باب اول در ذكر بعضي از مكارم اخلاق اين صاحب دولت «2» و نصب قواعد عدل و دادگستري و رعيت‌پروري، باب دوم در حسن خلق و مدارا با اهل عالم، باب سيم در اخلاص و اعتقاد باهل علم، باب چهارم در صفت كرم و شفقت با كافه خلايق، باب پنجم در برآوردن مراد و حاجات مردم، باب ششم در مراعات تقوي و اجتناب از حرام، باب هفتم در شكر و صبر و رضا، باب هشتم در مذمت و حقارت دنيا، باب نهم در مدح قناعت و مذمت حرص و طمع، باب دهم در طريق رياضت و كسر نفس، باب يازدهم در آداب محبت و حمايت محبان، باب دوازدهم در نگاه داشتن حقوق، باب سيزدهم در علم فراست، باب چهاردهم در عفو عند القدرة و موآنست با اخيار و احتراز از صحبت اشرار. خاتمه در ذكر آداب و نصايح و وصاياي حكماي عالي مقدار. و بر اين بابها و خاتمه بايد مقدمه مشروح مؤلف را نيز افزود كه در آن درباره علت و سبب دست يازيدن بتأليف اين كتاب
______________________________
(1)- نام وزير را مؤلف در مقدمه كتاب خود آورده و در باب اول كتاب ضمن ستايش از عدل و داد همين وزير نوشته است كه «دار السلطنه اصفهان از اثر عدلش ... نداي و من دخله كان آمنا درداده ...» و باز در همين باب اول نوشته است كه بر اثر عدل اين وزير «نه پريشاني در شهر و نه غوغايي در ديهي بلكه ساعت فساعت جهة خلود سلطنت پادشاه دين‌پناه و جهت استدامت وكالت و نيابت آن حضرت از هر زبان هزار دعا و ثنا بدرگاه صمديت متوجه است» و چنانكه مي‌دانيم «شاه دين‌پناه» عنوان شاه تهماسب اول بوده و در مأخذهاي عهد تكرار شده است.
(2)- مقصود همان شمس الدوله (يا شمس الدين؟) محمد است كه كتاب براي او و بنامش نوشته شده.
ص: 1608
سخن گفته و از چند كتاب كه پيش ازو نوشته شده و مايه جاويد ماندن نام بعضي از بزرگان گذشته گرديده و نيز از بعضي كتابها كه در باب علم اخلاق فراهم آمده است نام برده كه آخرين آنها اخلاق محسني از ملا حسين كاشفي (م 910 ه) است؛ و نيز وي در همين كتاب گويد كه در سال 924 رساله فراست امام فخر رازي را بفارسي ترجمه كرده و مطلبهايي بر آن افزوده و آن را مرآة الانسان ناميده است. با اين امارات معلوم مي‌شود كه تأليف اين كتاب بعد از سال 924 و بظن غالب بعد از 930 ه و در عهد پادشاهي شاه تهماسب اول صفوي بنگارش درآمده است. نثر كتاب خوب و روان و منسجم و با همان زبان سالم آثار فارسي در آخرهاي سده نهم و اولهاي سده دهم هجريست و نويسنده بيتهاي بسيار بهمراه نثر در آن آورده و چون خود شاعر بوده و در شعر «حسن» تخلص مي‌كرده، ظاهرا بيشتر آن بيتها ازوست. ازين كتاب چند نسخه در ايران و انيران مانده است «1». حسن بن روزبهان، چنانكه گفته‌ام در مقدمه كتاب خود از چند كتاب اخلاقي نام برده است كه بعيد نيست از آنها در تأليف آن استفاده كرده باشد. اين نكته هم شايان گفتن است كه او براي ذكر شواهدي درباره دستورهاي اخلاقي بآوردن حكايتهاي تاريخي و مذهبي و آيتهاي قرآني در هر مورد پرداخته است.

4- قاضي اختيار «2»
قاضي اختيار الدين حسن بن غياث الدين حسيني زاوه‌يي تربتي معروف به «قاضي اختيار» و به
______________________________
(1)- مثل نسخه كتابخانه موزه بريتانيا: فهرست ريو، ص 816؛ و نسخه كتابخانه مجلس شوري در جزو مجموعه شماره 2/ 4218.
و نيز درباره اخلاق شمسيه بنگريد به تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 404؛ و اعيان الشيعه، ج 21، ص 293؛ و الذريعه، ج 1 ص 375.
(2)- درباره او بنگريد به:
* تحفه سامي، سام ميرزا صفوي، تهران 1314، ص 30- 31.
* كشف الظنون حاج خليفه، استانبول، ستون 74.
ص: 1609
«اختيار حسيني» از شاعران و مؤلفان مشهور پايان سده نهم و آغاز سده دهمست. پدرش و خود او و هردو پسرش از قاضيان عهد بودند. وي در جواني از زاوه بهرات رفت و در آنجا دانشهاي ادبي و ديني آموخت و با پيشرفتي كه درين دانشها حاصل كرد در پايان عهد سلطانحسين بايقرا منصب قضاي هرات بدو مفوض گشت و در شمار رجال متنفذ هرات در عهد آن پادشاه درآمد و بعد از وي چندي ملازم پسرش بديع الزمان ميرزا بود و در استيلاي محمد خان شيباني در مقام قضاي هرات باقي ماند و پس از كشته شدن او بزادگاه خود بازگشت و در آنجا بود تا در سال 928 ه درگذشت و در تربت بخاك سپرده شد. سام ميرزا درباره او مي‌نويسد «بزر جمع كردن و امساك شهرت تمام داشت فاما خالي از طبع نبود و در شعر گوي مسابقت از امثال ربوده و از تصانيف او مختار الانوارست» و نيز مي‌نويسد كه در آخر عمر مثنوييي باسم شاه اسمعيل در پنجهزار بيت باسم «عدل وجود» ساخت.
قاضي اختيار بسبب آنكه آموزگار ظهير الدين بابر بود بسيار مورد ستايش ويست چنانكه ازو در كتاب خود واقعات بابري بنيكي و با اعجاب ياد مي‌كند. از وي دو پسر مانند پدر و نياي خود منصب قضا داشتند و هردو بعد از چيرگي صفويان بر خراسان بفرارود رفتند و در «شهر سبز» (در تاجيكستان امروزي) ماندند. پسر بزرگتر يعني مير محمد شفيع در شهر ياد شده منصب قضا داشت و چون درگذشت برادر خردتر بنام مير بديع قاضي هروي صاحب اين مقام گرديد. مير بديع در پزشكي و حكمت دست داشت، غزل مي‌گفت و
______________________________
-* فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 37- 38.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 278، و درباره دو پسرش ص 585.
* ترجمه تاريخ ادبيات اته، ص 270.
* حبيب السير، خواندمير، تهران خيام، ج 4، ص 355- 356.
* هدية العارفين، اسماعيل پاشا البغدادي، ج 1، استانبول 1951، ستون 317.
ص: 1610
در پايان حيات يك مثنوي بنام عدن و حور «1» در پنجهزار بيت سرود.
بقاضي اختيار چند كتاب فارسي نسبت داده شده كه عبارتند از:
مختار الاختيار «2» و اساس الاقتباس و رساله‌يي در فقه و اخلاق همايون. وي اساس الاقتباس را در سال 897 تأليف كرده و به «عنوان»، «كلمات»، «سطور» و «حروف» تقسيم نموده و آن مشتمل است بر امثال و حكم و آيات منتخب «3». اين كتاب را ميرخواند «اقتباسات» ناميده است «4». رساله فارسي او را در فقه ظهير الدين بابر در كتاب خود بنام واقعات بابري ستوده است «5».
و اما اخلاق همايون را قاضي نخست براي سلطان حسين ميرزا بايقرا نوشته و بعد از آن بنام ظهير الدين بابر (م 937 ه) درآورده و بسال 912 تأليف آن را بپايان برده است. اخلاق همايون در سه «قانون» تدوين شده و هر قانون بفصلهايي بنام «قاعده» منقسم گرديده است: قانون اول در تهذيب اخلاق، قانون دوم در كيفيت اداره كارهاي مالي و ديواني، قانون سوم در چگونگي رفتار پادشاهان با زيردستان خود «6». در تأليف اين كتاب از بعضي كتابهاي پيشين در اخلاق مانند كتاب الطهاره ابو علي مسكويه و اخلاق ناصري خواجه نصير استفاده و بدانها مراجعه شده است.
ادگار بلوشه مؤلف فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ملي پاريس گويد كه ازين كتاب دو تحرير در دستست: نخست همانكه باسم اخلاق همايونست و ديده‌ايم، و ديگر تحرير مكرري از آن بنام دستور الوزارة (بشماره
______________________________
(1)- قابل مقايسه با «عدل و جود» كه سامي بپدرش نسبت داده است. مطلب مربوط بمير بديع را از تاريخ نظم و نثر در ايران نقل كرده‌ام.
(2)- ايضاح المكنون، ج 2 ستون 447؛ حبيب السير، ج 4 ص 356. آيا همان نيست كه سامي مختار الانوار نوشته است؟
(3)- كشف الظنون، ستون 74.
(4)- حبيب السير، ج 4، ص 356.
(5)- فهرست بلوشه، ج 2، ص 37.
(6)- عناوين قانونها نقل بمعني است.
ص: 1611
1328.Suppl ( 1¬ كه بسلطان سليم اول (918- 926 ه) تقديم شده و اسم مؤلف در مقدمه كتاب نيامده بلكه در متن آن ذكر شده و در محرم سال 926 باتمام رسيده و در آن علاوه بر كتابهايي كه پيش ازين گفته شده از ميزان الحكم و قسطاس و اساس هم استفاده شده و اين آخري شايد همان اساس الاقتباس قاضي اختيار باشد كه ظهير الدين بابر در كتاب خود واقعات بابري از آن ياد نموده است؛ و چون در شرح زندگاني قاضي سخن از رفتن او بروم نيست ناگزير گفته است كه شايد وي بهمراه بديع الزمان ميرزا بروم رفته و در آنجا كتاب خود را بنام سلطان سليم نوشته باشد (؟) اما چنانكه خواننده پيش ازين در همين بخش از كتاب ديده است دستور الوزارة كتابيست در اخلاق كه ابو الفضل منشي شيرازي منشي سلطان سليمان اول (926- 974) پسر سلطان سليم مذكور نوشته و در كتاب ديگر خود، دستور السلطنه، از آن ياد كرده است. فراموش نشود كه اسم قاضي اختيار را اسماعيل پاشا چه در هدية العارفين و چه در ايضاح المكنون «حسين» ضبط كرده است.

5- قطب بن محيي «2»
قطب الدين عبد الله بن محيي بن محمود شيرازي از معاصران شاه اسمعيل اول (907- 930 ه) مجموعه بزرگي از نامه‌ها دارد كه بياران خود و بزرگان و فرمان‌روايان عهد نوشته كه در بعضي از نسخه‌ها شماره آنها به 783 مي‌رسد و به «مكاتيب قطب بن محيي» معروفست. تاريخ فوت او را مرحوم سعيد نفيسي در تاريخ نظم و نثر در ايران بسال 910 نوشته است و اين ظاهرا درست نيست زيرا در يكي از نامه‌هايش كه در طرائق الحقايق نقل و بدينگونه آغاز شده است: «من الفقير الي الله قطب بن
______________________________
(1)- فهرست بلوشه، ج 2، ص 38.
(2)- درباره او و مطالعه نمونه‌هايي از مكتوبهايش بنگريد به: طرايق الحقايق، ج 3، ص 66- 70؛ و نيز درباره او رجوع كنيد بتاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 261 و ص 396.
ص: 1612
محيي الي الحضرة العلية الصفوية ...»، سخن از «شاه دين‌پناه» مي‌رود كه عنوان متعارف شاه تهماسب صفوي (930- 984 ه) بوده و ازينجا معلوم مي‌شود كه بيشتر از سال مذكور زنده بوده و بعد از سال 930 ه درگذشته است. نثر او روان و استوار و بر شيوه مكتوبهاي مشايخ صوفيه است.

6- قاضي احمد غفاري «1»
قاضي احمد بن محمد غفاري از مؤلفان و نويسندگان مشهور سده دهم هجريست. علت اشتهارش بغفاري آنست كه نسبت او بامام نجم الدين عبد الغفار قزويني از فقيهان مشهور شافعي (م
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تحفه سامي، سام ميرزا صفوي، تهران، 1314، ص 74 و راجع بپدرش محمد ص 73- 74.
* هفت اقليم، محمد امين رازي، تهران، ج 3 ص 178.
* آتشكده، آذر، تهران چاپ دكتر سادات ناصري، ص 1150.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 354 و 832.
* نفائس المآثر، مير علاء الدوله حسني سيفي قزويني بنقل از تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 379.
* فهرست نسخ فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 106 و 111- 115.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ديوان هند، اته، چاپ افست 1980، ج 1، س 34- 36.
* كشف الظنون حاجي خليفه، چاپ استانبول ستون 1976 و ستون 622.
* هدية العارفين، اسمعيل پاشا، استانبول، س 145.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 229- 230.
* رياض الشعرا، و اله داغستاني، خطي.
* نتايج الافكار، محمد قدرة الله گوپاموي هندي، ص 51- 52.
* رياض العارفين، آفتاب راي لكنهوي، پاكستان 1976 ميلادي ج 1 ص 41.
* ترجمه تاريخ ادبيات اته، ص 237.
ص: 1613
665 ه) مي‌رسيد كه از ممدوحان همام تبريزي شاعر قرن هفتم بود و كتاب مشهورش در فقه «الحاوي الصغير» است در فروع كه بسبب اهميتي كه داشت چند بار شرح و تلخيص شد يا بنظم درآمد و يا بر آن و بر شرحها و تلخيصهاي آن حاشيه نوشتند «1». غير از آن كتاب اللباب في الفقه هم ازوست «2».
وفاتش را حاجي خليفه ذيل الحاوي الصغير و اللباب في الفقه بسال 565 و محمد امين رازي «3» بسال 663 نوشته‌اند.
پدر قاضي احمد يعني قاضي محمد مردي فاضل و شاعر بود و در شعر وصالي تخلص مي‌كرد و مدتي قضاي ري بر عهده وي بود و با همه اركان دولت شاه اسمعيل صفوي مراوده داشت. وفاتش بسال 932 اتفاق افتاد. سام ميرزا قطعه لطيف زيرين را ازو نقل كرده و گفته است كه بهنگام جواني صادق نامي او را در حوض انداخت و دستش را مجروح ساخت و او اين قطعه را در آن باب سرود:
بعشق صادق اگر دست من شكست چه باك‌هرآنكه عاشق صادق بود چنين باشد
پي ثبوت مرا احتياج بينه نيست‌گواه عاشق صادق در آستين باشد «4» پسر قاضي محمد يعني همين قاضي احمد غفاري بقول سام ميرزا «5» در حدّت ذهن و سليقه انشاء شهرت داشت و بنا بنوشته همان شاهزاده چند گاهي ملازم او بود و او اين بيت را از سروده‌هاي قاضي نقل كرده است:
پس از عمري نشيند گرد مي پيش من آن بدخوز بخت طالع برگشته من زود برخيزد و تذكره‌نويسان ديگر كه چيزي از اشعار قاضي نشنيده و نخوانده‌اند همه همين يك بيت را از تحفه سامي بعنوان شاهد شاعري وي روايت نموده‌اند. اما
______________________________
(1)- كشف الظنون، س 625- 627 و همين كتاب ج 3، ص 289.
(2)- كشف الظنون، س 1543؛ هفت اقليم، تهران، ج 3 ص 157.
(3)- هفت اقليم، ج 3 ص 157.
(4)- تحفه سامي، ص 73- 74.
(5)- ايضا ص 74.
ص: 1614
محمد امين رازي كه شرح حال قاضي را مشروح‌تر بيان مي‌كند «1» او را مردي فاضل و مورخ و خوش طبيعت وصف كرده و كتاب نگارستان را كه در عصر و زمان او «چنان مجموعه از خزانه خيال به پيشگاه بيان نيامده جمع كرده او» مي‌داند و همچنين كتاب جهان‌آرا را كه بعد ازين درباره آن سخن خواهم گفت.
قاضي احمد در پايان عمر سفر حجاز كرد و در بازگشت بسال 975 در شهر ديبال سند بدرود حيات گفت «2».
قاضي احمد دو اثر بسيار مشهور دارد: نگارستان و تاريخ جهان‌آرا (يا نسخ جهان‌آرا).
نگارستان مجموعه‌ييست از نوادر حكايات و روايات كه از كتابهاي مشهور تاريخي فراهم آمده است و مؤلف اسم اين مأخذها را در پايان مقدمه كتاب آورده است، مانند فردوس التواريخ مولانا خسرو ابرقوهي؛ فتوحات ميرانشاهي از مولانا سعد الله كرماني؛ مسالك ممالك از مولانا عبد الرحيم مشهدي؛ تاريخ طبرستان و رويان از سيد ظهير الدين مرعشي؛ تاريخ واسط از سيد جعفر بن محمد حسن جعفري.- بيان حوادث و سرگذشتها تحت عنوان خاندانهايي از سلاطين كه مربوط بآنها هستند انجام گرفته و ازين راه يك سلسله از مطالب از دوران حيات پيامبر تا آغاز سده دهم هجري بدنبال هم ذكر شده است.
اين كتاب بسال 959 تأليف شده و بنام شاه تهماسب درآمده است، و بسال 1245 ه. ق در بمبئي و بعد در سال 1275 ه. ق در كلكته چاپ سنگي شد و از آن نسخه‌هاي خطي در ايران و انيران موجودست. ترجمه‌يي از آن بتركي بشماره 7852.Add در كتابخانه موزه بريتانيا وجود دارد كه شايد همان باشد كه بنقل حاجي خليفه [كشف الظنون، س 1976] بوسيله شيخ محمد بن محمد (م 1003 ه) بنام «نزهت جهان و نادره زمان» بتركي نقل شد.- اين را هم بايد
______________________________
(1)- هفت اقليم، ج 3، ص 178.
(2)- غير از مأخذهايي كه درباره او نشان داده‌ام بنگريد به منتخب التواريخ بداؤني و فهرست كتابخانه اود ص 55.
ص: 1615
دانست كه نگارستان قاضي احمد غفاري غير از نگارستان ديگريست از معين جويني كه پيش ازين ديده‌ايم «1»؛ و نيز غير از نگارستان ديگر كه ابن كمال پاشا فراهم آورده و در همين بخش ذكر مي‌شود.
كتاب ديگر قاضي احمد كتاب جهان‌آرا، يا نسخ جهان‌آرا، تاريخ عمومي مفصل از خلقت تا سال 972 هجريست. مؤلف در مقدمه كتاب ستايش ابو المظفر شاه تهماسب بهادر خان كرده و گفته است كه چون اين كتاب بسه قسمت منقسم است كه هريك از آنها نسخه نام دارد، آنرا نسخ جهان‌آرا مي‌نامد و ازين اسم تاريخ تأليف آن (971) نيز برمي‌آيد، اما چون مطالب كتاب بذكر رويداده‌هاي سال 972 مي‌انجامد يا بايد گفت كه بعد از 971 مؤلف مطلبهايي بر آن افزوده و يا الف ممدود را بجاي عدد يك شماره دو (دو الف) محسوب داشته است. كتاب بسبب اشتمال بر اطلاعات بسياري درباره سلسله‌هاي پادشاهان مختلف كوچك و بزرگ و نظم و ترتيب خاص آنها قابل توجه است. قسمتي ازين كتاب مشروح را سرويليام اوزلي «2» چاپ كرد.
همچنانكه گفته‌ام جهان‌آرا بسه قسمت يا سه «نسخه» تقسيم شده و هر نسخه بچند بخش كه در نسخه‌هاي سه‌گانه نامهاي متفاوت دارند. مثلا نسخه اول شامل دو بخش است و هر بخش را «آيت» ناميده و نسخه دوم داراي دو بخش كه هريك را صحيفه گفته است. آيتها به «نص» و صحيفه‌ها به «صفحه» و صفحه‌ها به «سطر» و «حرف» تقسيم شده است. مقدمه كتاب كه «عنوان» نام دارد بدو «حرف» منقسم گرديده درباره خلقت عالم و موضوع نبوت و هدايت خلق بوسيله پيامبران. در نسخه اول از سرگذشت پيامبران (آيت نخستين) و پيامبر اسلام (نص اول از آيت دوم) و اوصيا يعني دوازده امام شيعيان اثني عشري (نص دوم از آيت دوم) سخن رفته است.
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 3، ص 1268- 1269.
(2)-Sir Wm .Ouseley
ص: 1616
نسخه دوم شامل تاريخ از پيشداديان تا سلسله تركمان آق‌قويونلو است در دو «صحيفه» كه صحيفه نخستين بشاهان پيش از اسلام ايران و بابل و نبطيان و يونان و يمن و ترك تا پدر چنگيز (يسوگاي بهادر) اختصاص دارد و صحيفه دوم بپادشاهان دوره اسلامي تا تركمانان قراقويونلو و آق‌قويونلو.
نسخه سوم مختص است بتاريخ صفويان كه مؤلف آن را سال بسال تا 972 ه تدوين كرده است.
اهميت جهان‌آرا بيشتر در اشتمال آنست بذكر سلسله‌هاي بزرگ و كوچك و شعبه‌ها و شاخه‌هاي (فروع) هريك از آنها. مثلا وقتي مؤلف از سلسله‌هاي سادات يعني ادريسيان و شريفان مكه و اسمعيليان و سادات گيلان و مازندران سخن مي‌گويد فروع آنها را هم از ياد نمي‌برد چنانكه فروع اسمعيليه را در دو حرف بيان مي‌كند اول صنهاجيه و دوم حميريه يا الموتيان و فروع حكومتهاي سادات تبرستان و گيلان را در سه حرف: 1) آل زياد 2) آل بويه 3) آل كاكويه.
فهرست همه مطلبهاي كتاب در مقدمه آن ذكر شده است و چون مؤلف در تدوين آن از مأخذهاي مختلف استفاده كرده و ازين راه اطلاع فراوان فراهم آورده، اثر او خواه درباره عهد پيش از صفويان و خواه درباره دوران صفوي حائز اهميت است. چارلز ريو فهرست كامل اين كتاب را در فهرست خود (ص 111- 115) آورده است، و هرمان اته نيز همين كار را در فهرست نسخ فارسي كتابخانه ديوان هند (اينديا آفيس) كرده است (ج 1 ستونهاي 34- 36).

7- فاضل ابهري «1»
فاضل الدين محمد بن اسحق حموي ابهري معروف بفاضل ابهري از عالمان مذهبي آغاز عهد صفوي،
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* مقدمه كتاب انيس المؤمنين، بتصحيح آقاي مير هاشم محدث، تهران 1363.-
ص: 1617
معاصر با شاه اسمعيل اول و پسرش شاه تهماسب، و از شاگردان فقيه بزرگ شيعه علي بن حسين بن عبد العالي كركي عاملي معروف به محقق كركي (م 940 ه) بوده است. وي مؤلف كتاب انيس المؤمنين است كه بسال 938 تأليف شد و چند نسخه از آن در دستست و بسال 1363 خورشيدي در تهران بطبع رسيد.
كتاب در يك مقدمه [در بيان مجملي از سرگذشت پيامبر] و دوازده باب [در ذكر احوال دوازده امام و بعضي از رويداده‌هاي عهد هريك از آنان] و خاتمه [در ذكر مختصري از علامات ظهور مهدي] است. اين كتاب، بجز عبارتهايي كه از متن‌هاي تازي ترجمه شده، نثري روان دارد و مجموعا حاوي اطلاعات سودمند تاريخيست. از تأليفات ديگر فاضل ابهري كتابيست بنام:
منهج الفاضلين في معرفة الائمة الكاملين كه بقول خود او «كتابيست مشتمل بر ادله امامت ائمه اثني عشر و براهين بطلان امامت غير ايشان» كه در سال 937 تأليف شد، و كتابي ديگر باسم منهج النجات كه باز بقول مؤلف «دفتريست محتوي بر بسياري از اخبار و آثار و معجزات و كرامات حضرت سيد المرسلين و حضرت ائمه معصومين ... و واقعات زمان ايشان».

8- ابن كمال پاشا «1»
شيخ الاسلام شمس الدين احمد بن سليمان رومي حنفي معروف به ابن كمال پاشا يا كمال پاشازاده از
______________________________
-* الذريعه، ج 3، ص 194.
* اعيان الشيعه، ج 43، ص 287.
* فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 11 ص 2152.
(1)- درباره او بنگريد به:
* كشف الظنون، ستونهاي 830 و 1976 و موارد ديگر.
* هدية العارفين اسماعيل پاشا البغدادي، ج 1، استانبول 1951، س 141- 142.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي هرمان اته بوسيله مرحوم دكتر رضازاده شفق، تهران 1337 ص 175.-
ص: 1618
دانشمندان و مؤلفان بزرگ در قلمرو دولت عثمانيان و از رجال معروف آن دولت در نيمه اول سده دهم هجري بوده است. اصلش از خانداني معروف در «ادرنه» بود و خاندانش چندبار در جنگهاي عثمانيان با ترسايان شركت داشتند و خود او نيز در آغاز پيشه سپاهي داشت و بعد آن شغل را فرونهاد و در خدمت دانشمندان بزرگ عهد بتحصيل دانش‌هاي متداول زمان پرداخت و پس از آن مدتي در شهر ادرنه و چندگاهي در شهر اسكوب تدريس مي‌كرد و در عهد سلطان سليم اول (918- 926 ه) قاضي عسكر آناطولي شد و با همين سمت در لشكركشي بمصر همراه سلطان سليم بود و در بازگشت ازين سفر از سال 931 مرتبه شيخ الاسلامي داشت تا بسال 940 درگذشت و پيكرش را در بيرون دروازه ادرنه در خانقاه شاگردش محمود چلبي (كه بعدها قاضي مصر شد) بخاك سپردند.
كمال پاشازاده در عهد خود بسيار محترم بود و او را مفتي الثقلين خطاب مي‌كردند. بجز تركي پارسي و تازي مي‌دانست و ازو اثرهاي متعدد بهر سه زبان بازماند. فهرست مشروح اثرهاي او را اسماعيل پاشا در هدية العارفين (ج 1، س 141- 142) آورده و پيش ازين [در همين جلد ص 392] درباره كتابش بنام دقايق الحقايق كه در شرح لغتهاي دشوار فارسي است اشاره‌يي داشتيم.
كتابهاي ديگري هم ازو مي‌تواند مورد توجه پارسي‌گويان باشد مانند رساله در لغت فرس- محيط اللغه در ترجمه لغات بفارسي- مزية اللسان الفارسي علي سائر الالسنة ما خلا العربية، و اينك كتاب مشهور او بنام نگارستان در اينجا مطرح است كه غير از نگارستان معين جويني و نيز جز نگارستان قاضي احمد غفاريست و اين يكي نگارستاني است كه بتقليد از گلستان سعدي و بهارستان
______________________________
-* فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 4 ص 57- 58.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 810- 811.
* همين كتاب، ج 3 ص 254 و همين جلد، ص 392.
ص: 1619
جامي فراهم آمده و در سال 939 در ادرنه نگارش يافته و بنام ابراهيم پاشا وزير اعظم سلطان سليمان اول (926- 974 ه) درآمده است. اين كتاب بهشت باب تقسيم شده كه در آنها درباره موضوعاتي مثل سيرت پادشاهان، فضيلت درويشان، رضا بقضاي الهي و اداي شكر نعمت، فوائد خاموشي، عشق و جواني، ضعف پيري، تأثير تربيت، آداب معاشرت سخن رفته است «1». بيشتر حكايات كه درين كتاب اخلاقي نقل شده در سيرت شخصيت‌هاي تاريخي مثل شاهان ساساني، پيامبر اسلام، خلفا، شاهان غزنوي و سلجوقيست. نويسنده اثر خود را بر بهارستان جامي برتري داده ولي بارجمندي مقام گلستان اعتراف نموده است. بلوشه اين كتاب را تقليد بدي از گلستان دانسته «2» و دكتر اته آن را اثري مصنوع شمرده كه «گاهي هم عين جملات گلستان در آن ديده مي‌شود» «3». اين كتاب را يحيي بن زكريا المفتي (م 1035) بتركي ترجمه كرده است «4».

9- جمالي دهلوي «5»
حامد بن فضل الله جمالي كنبوي دهلوي معروف بدرويش جمالي يا ملا جمالي دهلوي يا شيخ
______________________________
(1)- توضيح درباره بابهاي نگارستان نقل بمعني است نه بلفظ.
(2)- فهرست كتابخانه ملي پاريس، 4، 57.
(3)- ترجمه تاريخ ادبيات، 175.
(4)- كشف الظنون، ستون 1976.
(5)- درباره او بنگريد به:
* رياض العارفين هدايت، تهران 1316، ص 84- 85.
* نتايج الافكار، محمد قدرت الله گوپامو، بمبئي 1336، ص 153- 154.
* صحف ابراهيم، علي ابراهيم خان خليل، ذيل حرف جيم.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي، ص 404- 405 و 808- 810.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 354- 355 و چند مأخذ كه آنجا نشان داده شده است.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، س 263- 264.
ص: 1620
جمالي كنبو از عارفان و شاعران و نويسندگان پارسي‌گوي معروف هند در پايان سده نهم و نيمه اول سده دهم هجري بود. نخست جلالي تخلص مي‌كرد ولي بعد باشاره مراد خويش شيخ سماء الدين چشتي تخلصش را بجمالي مبدل كرد. سفرهاي بسيار كرد و از آن جمله به حج رفت و در بازگشت آذربايجان و مازندران و فارس و خراسان را ديد و با چند تن از رجال علم و ادب ايران مانند ملا جلال دواني و جامي ديدار كرد و چون بسال 898 بدهلي رسيد ملازم سكندر شاه لودي ابن بهلول لودي گرديد. [سكندر شاه از 894 ببعد بر دهلي فرمان مي‌راند] و بعد ازو از دربار پسرش ابراهيم (923- 930 ه) بدربار ظهير الدين بابر پيوست و بعد از بابر ملازم همايون پادشاه بود تا بسال 942 درگذشت و در جوار مرقد قطب الدين بختيار كاكي مدفون گرديد و مرقدش زيارتگاهست. ازو ديوان قصايد و غزلها و چند مثنوي، از آنجمله مثنوي مهر و ماه بوزن خسرو و شيرين نظامي مانده است. كتاب سير العارفين او در شرح حال سيزده تن از عارفان بزرگ چشتيه هند نوشته شده كه بيشتر آنان در تاريخ ادب فارسي صاحب نام و نشانند بدين شرح: خواجه معين الدين سجزي (سگزي) م 633؛ بهاء الدين زكرياي مولتاني «1»؛ قطب الدين مسعود بختيار اوشي (م 634)؛ فريد الدين مسعود معروف به گنج شكر (م 670)؛ صدر الدين عارف؛ نظام الدين محمد بداؤني معروف به اوليا (م 725)؛ ركن الدين ابو الفتح بن صدر الدين عارف؛ حميد الدين ناگوري؛ نجيب الدين متوكل؛ جلال الدين محمود اودهي؛ سيد جلال الدين بخاري؛ مخدوم جهانيان (م 785) سماء الدين كنبو (م 901). اين آخري خال و پدرزن حامد بن فضل الله جمالي و مراد و مرشد او بود.
______________________________
(1)- دقت! وي مؤسس سلسله سهرورديان مولتانست و چشتي نيست. بنگريد بهمين كتاب، ج 3، ص 175- 176.
ص: 1621

10- واصفي هروي «1»
زين الدين محمود بن عبد الجليل واصفي تاشكندي هروي، پيرامون سال 890 ه در تاشكند ولادت يافت «2» و در جواني بهرات رفت و محضر شاعر بزرگ نور الدين عبد الرحمن جامي را در آنجا درك كرد، و چون ديرگاه در آن شهر زيسته بهروي معروف شد. وي با اواخر عهد سلطان حسين بايقرا (م 911 ه) و دوران تلاش نافرجام فرزندانش و زوال دولت تيموري در خراسان و دولت مستعجل محمد شيباني خان اوزبك در آن سامان همزمان بود چنانكه در تاريخ 913 بدستگاه حكومتي اوزبكيه در هرات آمد شدي داشت و عده‌يي از شاعران خراسان را آنجا ملاقات مي‌كرد و بدنبال محاوراتي كه درباره شعر كاتبي نيشابوري (م 839) «3» با آنان داشت پنج غزل در وزنهاي متفاوت با التزام تيغ و آب در هر يك از آنها در جواب شعري از كاتبي با همين التزام ساخت كه آن را «خمسه متحيره» نام داد.
واصفي در حدود سال 918 از بيم غلبه شاه اسمعيل صفوي بر هرات از آن شهر بفرارود (ماوراء النهر) بازگشت و بملازمت پادشاهان و اميران اوزبك ادامه داد و آنان را در قصيده‌هاي متكلف و مصنوع متعددي كه سروده است
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* صحف ابراهيم، علي ابراهيم خان خليل، ذيل حرف واو.
* عرفات العاشقين، تقي الدين اوحدي بلياني.
* مقاله مرحوم صدر الدين عيني منقول در كتاب تاريخ تذكره‌هاي فارسي.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، گلچين معاني، ج 2، ص 467- 482. آقاي گلچين شرح تقي الدين اوحدي را درباره واصفي هروي در پايان صحائف مذكور از كتاب خود آورده است.
* تاريخ نظم و نثر فارسي، مرحوم سعيد نفيسي، ص 559- 560.
(2)- بعضي مولد او را شهر هرات نوشته‌اند. از مؤلفان بسيار نزديك باو كسي كه او را تاشكندي دانسته تقي الدين اوحديست كه در ذيل نامش چنين آورده: «در هري نشوونما يافته و در اصل تاشكنديست».
(3)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 233- 244.
ص: 1622
مي‌ستود و بيشتر در زادگاه خود تاشكند بسر مي‌برد.
وي مؤلف كتاب مشروحي در تاريخ است بنام بديع الوقايع كه رويداده‌ها و سرگذشتها و مطلبهايي را از مشهودات و مسموعات خود در آن يادداشت كرده «و از سال 918 تا ظهر روز پنجشنبه 22 رمضان سال 958 كه تاريخ مرگ پسرش فريدون محمد را در تاشكند در پايان اين كتاب يادداشت كرده، مشغول آن بوده است» «1». اين كتاب بسال 1961 ميلادي در دو مجلد در مسكو بطبع رسيد و در آن بعضي رويداده‌هاي عهد سلطانحسين بايقرا و عاقبت كار فرزندان او در خراسان و واقعه‌هاي عهد محمد شيباني خان (شيبك خان) و ديگر فرزندان ابو الخير خان اوزبك همراه با ذكر حال عده‌يي از شاعران و فاضلان معروف عهد مؤلف آمده است كه بيشتر آنان را ديده و در محفلهايشان حضور داشته و با بعض آنان معاشرت و مجالست كرده و شرح اين مشاهدات را همراه با بعضي تراجم احوال در كتاب خود آورده است.
همچنانكه ديده‌ايم واصفي هروي از غزلسرايان و قصيده‌گويان عهد خود بود و قسمتي از قصيده‌هاي خود را كه در مدح پادشاهان اوزبك سروده در كتابش بدايع الوقايع آورده است. بعضي ازين قصيده‌ها كاملا مصنوع و برسم شاعران متصنع داراي التزامات دشوارند و بر رويهم مهارت گوينده را در نظم مي‌رسانند. اين بيتها در لغز آفتاب تشبيب يكي از آنهاست «2»:
كيست آن سلطان گردون رفعت عالم پناه‌ملك عالم را مسخر كرده بي‌خيل و سپاه
گرچه باشد بي‌نهايت فسحت اقليم اوپيش سير رخش خنگ او بود يكروزه راه
______________________________
(1)- نقل بلفظ از يادداشت مرحوم سعيد نفيسي در همان صفحه‌ها از تاريخ نظم و نثر كه در زيرنويس پيشين اشاره كرده‌ام.
(2)- اشعار واصفي را از كتاب تاريخ تذكره‌هاي فارسي كه در ذكر مآخذ حالش بدان اشاره شده نقل كرده‌ام. تاريخ ادبيات در ايران ج‌5بخش‌3 1623 10 - واصفي هروي ..... ص : 1621
ص: 1623 نيست غير از رونمايان ز آن شه يوسف جمال‌ز آنكه در دريا فتاده باشد او اندر شناه
مي‌كند از مهرباني ديگران را تربيت‌تا بملك خويش سازد ديگران را پادشاه
دشمنش باشد سپاه شام و در جولانگهش‌شب همه شب ريزه‌هاي شيشه مي‌ريزد براه
ليك خود گيرد بكف جاروب زرين تا كندرفت و روبي جلوه‌گاه خويش را هر صبحگاه
گرچه با مردم بود گرم اختلاط و مهربان‌نيز نتواند كسي كردن بروي او نگاه
روز با صد جاه بر تخت سليمانيش جاي‌شام باشد منزلش چون يوسف اندر قعر چاه
گر گشايد چهره سازد عالمي را غرق نورور بگيرد، عالمي را در زمان سازد سياه و اين بيتها يك غزل اوست كه در هر بيت آن تيغ و آب التزام شده است:
مضطرب گردم چو گيرد در گلويم تيغ ياردر گلوي هركه گيرد آب گردد بي‌قرار
در ميان تيغ خوبان دست و پايي مي‌زنم‌آشنا بايد كزين گردابم آرد بركنار
بگذرد از استخوانهاي تنم تيغش چو نيست‌مانع آب تيز را خاشاك و خس در رهگذار
تيغ تو چون از سرم بگذشت جان دادم روان‌آب چون بگذشت از سر غير مردن نيست كار
چون نيامد بر سرم تيغ تو چشمم خشك شدآب چون نايد ز بالا خشك گردد جويبار
واصفي تيغ ترا مي‌بيند و محروم از آن‌مي‌كند بر آب از حسرت نظر چون روزه‌دار

11- زواري «1»
ابو الحسن علي بن حسن زواره‌يي از عالمان بزرگ سده دهم هجري در تفسير و حديث و فقه و
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبد الله افندي اصفهاني، ج 3، قم 1403 ه. ق، ص 394- 396.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 4 مطبعه مهر استوار قم سنه 1391 ه. ق، ص 376- 377.
* هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، اسماعيل پاشا البغدادي، ج 1، استانبول 1951 ميلادي، ستون 745.-
ص: 1624
ادبست كه در تأليف و ترجمه كتابهاي ديني بفارسي سهم عمده‌يي دارد. وي از عالمان عهد شاه اسمعيل (م 930 ه) و پسرش شاه تهماسب (930- 984 ه) و از شاگردان محقق كركي است. استادان ديگري نيز داشته است (غياث الدين جمشيد زواري مفسر و سيد امير عبد الوهاب بن علي استرابادي از مشاهير آغاز عهد صفوي). از شاگردان معروف او ملا فتح الله كاشانيست كه جداگانه معرفي خواهد شد.- تاريخ وفاتش را اسماعيل پاشا البغدادي در ايضاح المكنون (ذيل ترجمة الخواص) در حدود 960 و در هدية العارفين (ذيل الزواري) بعد از سال 960 ه نوشته است. ميرزا عبد الله افندي و ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري هردو نوشته‌اند كه او متمايل بتصوف بوده است چنانكه از كتاب لوامع الانوار او دريافته مي‌شود.
مهمترين اثر او ترجمة الخواص در تفسير قرآنست بفارسي كه بتفسير زواري نيز معروفست و او آن را در دو مجلد بسال 946 بپايان رسانيده است. نخستين جلد اين كتاب تا پايان سوره كهف و دومين تا پايان قرآنست. اين تفسير بعد از تفسيرهايي مانند تفسير طبري (ترجمه فارسي آن) و تفسير ابو الفتوح رازي جزو تفسيرهاي مشروح و مشهور فارسيست. از اثرهاي ديگر اوست شرح
______________________________
-* ايضاح المكنون في الذيل علي كشف الظنون، اسمعيل پاشا، استانبول 1945 ميلادي، ستونهاي: 281، 413، 436، 459، 528، 549، 708.
* الذريعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 4، ص 75.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، تهران 1344 شمسي، ص 371.
* سبك‌شناسي، مرحوم محمد تقي بهار (ملك الشعراء)، ج 3 چاپ سوم 1349 ش، ص 302- 303.
* ريحانة الادب، محمد علي مدرس تبريزي، 1326- 1333 ش، ج 2، ص 393.
* الكني و الالقاب، ج 2، ص 303.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1، ص 228- 229.
ص: 1625
نهج البلاغه بفارسي موسوم به روضة الابرار- ترجمه كشف الغمه بهاء الدين علي بن عيسي اربلي (م 692 ه) بنام ترجمة المناقب كه آن را بسال 938 ه براي امير قوام الدين محمد از عربي بفارسي درآورد- ترجمه مكارم الاخلاق از رضي الدين ابو نصر حسن بن فضل طبرسي كه آن را مكارم الكرائم نام داده- ترجمه عدة الداعي احمد بن فهد حلي (م 841 ه) موسوم به مفتاح النجاح- ترجمه كتاب الاحتجاج علي اهل اللجاج تأليف ابو منصور احمد بن علي بن ابو طالب طبرسي از عالمان سده ششم هجري بنام كشف الاحتجاج كه بفرمان شاه تهماسب صفوي بپايان رسانيد- ترجمه اعتقادات شيخ صدوق بنام وسيلة النجات- مجمع الهدي در تاريخ پيامبران و امامان بفارسي در چهل باب- لوامع الانوار الي معرفة ائمة الاطهار بفارسي كه از كتاب احسن الكبار في مناقب ائمة الاخيار تأليف محمد بن علي بن ابي زيد وراميني بنام شاه تهماسب تلخيص كرده و مطلبهايي بر آن افزوده و با مقدمه‌يي در اصول دين و چهارده باب تنظيم كرده است- ترجمه تفسير امام حسن عسكري بنام شاه تهماسب- رساله مرآت الصفا بفارسي كه خاتمه‌يي مشروح در باب زيارات اهل بيت دارد. باين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه زواري يكي از عالمان ديني فارسي‌نويس پركار در اوائل عهد صفوي بوده است. ميرزا عبد الله افندي كه فهرست اثرهاي مذكور زواري از او بروضات و ديگر مأخذها نقل شده همه اين اثرها را ديده و بعضي را خود داشته است. در پايان فهرست ياد شده ضمن نقل قولي از زواري درباره خوابي كه دو سال پيش از حمله شاه اسمعيل بر اوزبكان و تارومار كردن آنان (916 ه)، در خراسان ديده، نام كتاب لوامع الانوار بصورت لوامع الاسرار نقل شده است.
نكته‌يي كه در پايان اين شرح حال بايد افزوده شود آنست كه نسبت زواره‌يي در عربي «زواري» است و ميرزا عبد الله افندي بدين نكته اشاره كرده و عنوان اين ترجمه ازو گرفته شده است. مرحوم سعيد نفيسي در كتاب تاريخ نظم و نثر در ايران، جزو اثرهايي كه از زواري بايشان رسيده دو كتاب زيرين را افزوده است: ترجمه كتاب طرايف في مذهب الطوايف رضي الدين علي بن
ص: 1626
طاوس حسيني بنام طراوة اللطائف في ترجمة كتاب الطرائف- ترجمه كتاب امان الاخطار تأليف علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن محمد طاوس حسيني بنام نشر الامان في الامصار و الاوطان.

12- ابو الفضل منشي شيرازي «1»
ابو الفضل منشي شيرازي از دانشمندان و اديبان ايراني ساكن روم است كه با سلطان سليمان خان (926- 974 ه) معاصر بوده و كتابي در آيين كشورداري دارد بنام دستور السلطنه. مؤلف در مقدمه كتاب مي‌نويسد كه خاطرش متمايل بدانشها بود «در هر باب سيما علم سير و تواريخ و نوادر و اخبار سلف و علم مكارم اخلاق كه آن را علم مكاشفه و لب الالباب نيز گويند». وي مدعي تأليف كتابهايي در مطلبها و موضوعهاي مختلف است كه بنوشته او عبارتند از «كتاب اخلاق شمسيه؛ رساله در شرح كلمه توحيد؛ كتاب ضياء القلوب في كشف الغيوب؛ رساله حرز الامان من فتن آخر الزمان؛ رساله مختصر در عقايد؛ كتاب غرائب الانشاء؛ تحفة الاحباب؛ دستور الوزارة؛ دستور السلطنه؛ كتاب بدائع السحر في صنايع الشعر؛ نهج المتقين في اخلاق سيد المرسلين؛ مرآة الرجال در علم فراست»؛ باضافه تفسيري از سوره فاتحه و سورة الاخلاص. حاجي خليفه از فراست‌نامه او بفارسي اسم برده ولي سنه وفاتش را ننوشته است و اسم او را عينا ابو الفضل المنشي الشيرازي ذكر كرده است و يقين است كه او از منشيان پارسي‌نويس دستگاه خواندگاران بود. از ميان كتابهايي كه ابو الفضل منشي در شمار تأليفات خود برشمرده، مي‌دانيم كه اخلاق شمسيه يا اخلاق شمسي را حسن بن روزبهان تأليف كرده بود، مگر اينكه اين اخلاق شمسيه ديگري باشد؛
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* كشف الظنون، ستونهاي 646 و 1242.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 39- 40.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 398.
ص: 1627
و نيز كتاب حرز الامان من فتن آخر الزمان را حاجي خليفه رساله فارسي مختصري از آثار ملا حسين كاشفي شمرده است «1»، و اسمعيل پاشا هم كه فهرست بسياري از كتابهاي فائت از كشف الظنون را در ايضاح المكنون آورده بهيچيك از كتابهاي مذكور اشاره نكرده است، پس يا كتابهايي كه ابو الفضل منشي از آثار خود ذكر كرده بجز فراست‌نامه و دستور السلطنه مفقود شده و يا تأليف آنها بپايان نرسيده و متروك مانده بود.
و اما دستور السلطنه كه در آغاز اين مقال بدان اشاره كرده‌ام بنام سلطان سليمان اول در پنج مقصد نوشته شده و در هريك از آنها بآييني از آيينهاي ملك‌داري اشاره شده است بدين شرح: «در بيان سلطنت و حكومت صوري و شرايط آن- در بيان حال ملوك و سلاطين و بيان وجوب رعايت شفقت با زيردستان- در شرح خلافت معنوي- در سيرت انبيا و رسل كه بخلافت صوري و معنوي آراسته بودند- در بيان عدالت.»
از احوال ابو الفضل منشي اطلاع بيشتري بدست نيامد و چون كتاب را بنام سلطان سليمان نوشته و معاصر او بوده، پس در شمار نويسندگان سده دهم هجري درمي‌آيد كه در روم بسر مي‌برده و در دستگاه خواندگاران خدمت دبيري فارسي مي‌كرده است.

13- عبد الوهاب همداني‌
عبد الوهاب بن جلال الدين محمد همداني از مؤلفان نيمه اول سده دهم هجريست. از ترجمه حالش فعلا اطلاعي ندارم و تنها معرّف او كتاب پرارزشي است كه ازو مانده و آن كتاب ثواقب المناقب اوست كه بسال 947 تأليف كرده و از آن نسخه‌يي بشماره فهرست 631 در كتابخانه ديوان هند موجود است «2». ثواقب المناقب تحرير
______________________________
(1)- كشف الظنون، ستون 646.
(2)- بنگريد بفهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، ستونهاي 259- 260.
ص: 1628
جديديست از مناقب العارفين شيخ احمد عارفي افلاكي «1» با تجديدنظر و اصلاح و در بعضي موردها تلخيص و در ديگر جايها افزايش بعضي مطلبها و خبرها و دقت در تاريخهاي مذكور در كتاب اصلي و عند اللزوم تصحيح آنها.
كتاب بيك مقدمه و نه ذكر و خاتمه تقسيم شده است. نه ذكر چنين است: 1) بهاء الحق و الحقيقة و الدنيا و الدين ولد بلخي ملقب بسلطان العلما پدر جلال الدين رومي در شش باب. در اين ذكر سال وفات سلطان العلما در 18 ربيع الاخر سال 628 نوشته شده است «2».- 2) سيد برهان الدين محقق مربي مولانا و مرباي سلطان العلما- 3) مولانا جلال الدين البلخي الرومي در 10 باب كه هركدام بدو فصل منقسم گرديده است.- 4) شيخ شمس الدين تبريزي در هشت باب.
مرگش درين ذكر بسال 643 نوشته شده ولي معمولا و شايد بضبط صحيح سال 645 تاريخ وفات اوست «3».- 5) شيخ صلاح الدين فريدون قونيوي متوفي در اول محرم سال 657- 6) حضرت چلبي حسام الدين متوفي در 22 شعبان 683- 7) سلطان بهاء الدين ولد پسر جلال الدين رومي كه در 10 رجب 712 فوت كرد- 8) شيخ جلال الدين فريدون معروف به چلبي عارف پسر سلطان ولد در شش فصل كه درين ذكر سال وفاتش 24 ذو الحجه 729 نوشته شده- 9) چلبي شمس الدين امير عابد برادر جلال الدين فريدون.- خاتمه در تاريخ تأليف كتاب و مناجات. نسخه‌يي كه در كتابخانه ديوان هند ازين كتاب موجودست از سده يازدهم و بسيار مهم و قابل چاپست.
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 3، ص 1282- 1285.
(2)- بنگريد بهمين كتاب، ج 2 ص 1021. در آنجا نوشته‌ام كه بهاء ولد بروايت افلاكي در ربيع الآخر سال 628 و بروايت دولتشاه در سال 631 بدرود حيات گفت.
(3)- بنگريد بهمين كتاب، ج 3، ص 1175.
ص: 1629

14- شاه طاهر دكني‌
درباره او پيش ازين با تفصيل نسبي در شمار شاعران سخن گفته «1» و ديده‌ايم كه او در سال 926 هجري چگونه از چنگ قورچيان شاه اسمعيل جان بدر برد و خود را بدكن رسانيد و در آنجا چه مقامهايي يافت و چطور مذهب مؤمنيه از مذاهب اسمعيليه را در آن ديار شيوع داد. اما اينجا اشاره‌يي خواهم داشت ببعضي از تأليفات او مانند:
حاشيه بر تفسير بيضاوي؛ شرح تهذيب اصول؛ حاشيه بر الهيات شفا؛ رساله‌يي در معما؛ شرح باب حادي عشر در كلام؛ شرح رساله جعفريه در فقه؛ رساله‌يي فارسي در احوال معاد؛ رساله انموذج العلوم؛ رساله‌يي در علم انشاء؛ مجموعه منشآت و جز آنها.
از رساله او در علم انشاء نسخه‌هايي در دستست «2» و آن در ذكر فرنهادها (قاعده‌ها) ي نامه‌نگاري و انشاء است با آوردن نمونها كه شاه طاهر بسال 938 ه در هند تأليف و تنظيم كرد. و اما مجموعه منشآت او موسوم به انشاء شاه طاهر همانست كه بانشاء روح‌افزا هم شهرت يافته و از آن نسخه‌هايي در دستست و من نسخه‌يي ازين مجموعه را بشماره 2114.Suppl در كتابخانه ملي پاريس بتمامي مطالعه كرده و يادداشتهايي از آن فراهم آورده‌ام كه اينك بخلاصه‌يي از آنها اشاره مي‌شود: انشاء روح‌افزا از شاه طاهر متضمن مقداري از نامه‌هاي اوست كه بسلاطين ايران (شاه تهماسب) و هند (پادشاهان جزء دكن) يا بمردم ديگر نوشته است. چند نامه هم بانشاء او از جانب نظام شاه دكن بشاه تهماسب صفوي نوشته شده است. نامه‌يي را هم شاه تهماسب بسلطان قلي قطب شاه نوشته بود و چون تا رسيدن آن نامه او مرده بود جانشينش ابراهيم قطب شاه
______________________________
(1)- همين جلد ص 662 ببعد و مأخذهايي كه آنجا درباره او و پيروانش نشان داده شده است.
(2)- و از آنجمله در كتابخانه ديوان هند كه عنوانش چنين است: «رساله در بعضي از قواعد علم انشاء و بعضي از مكاتيب شاه طاهر دكني بشماره فهرست 2056 (فهرست آن كتابخانه، ج 1، س 1139).
ص: 1630
بدان پاسخ داد. نامه شاه تهماسب و نامه‌يي كه شاه طاهر از جانب ابراهيم شاه نوشته هر دو درين مجموعه مندرجست. نامه‌يي از خود شاه طاهر بشاهزاده سلطانم همشيره شاه تهماسب متضمن توصيه درباره پسر خود شاه حيدر كه او را تحت حمايت گيرد. نامه‌يي از زبان نظامشاه بظهير الدين محمد بابر بهادر و دو نامه از برهان نظام شاه به همايون پادشاه و جز آنها از سلطانيات.- شاه طاهر شاگرد شمس الدين خفري «1» بود و نامه‌يي بدو نوشته است كه نقل خواهم كرد، نامه‌هايي دارد بشاه نعمة الله يزدي و شاه قوام الدين اصفهاني و قاضي جهان پدر شرفجهان شاعر مشهور و سيد حسن شاه و سيد قوام الدين محمد نوربخشي و قاضي مير حسين كه همه درشمار اخوانيات هستند. در نامه‌يي كه بقاضي مير حسين نوشته ازينكه خلاف رابطه آبا و اجدادي عمل كرده و نامه‌يي باو نفرستاده گله كرده و از آن معلومست كه دوران شباب را در تحصيل دانش با يكديگر گذرانيده‌اند. گويا باز در نامه‌يي بهمين مير حسين باشد كه از او اظهار رنجش كرده و گفته است چرا بتضريب ديگران باو نسبت الحاد داده و باعث خروجش از ايران شده است؟ و بسياري نامه‌هاي ديگر كه يا از زبان خود بشاهان و رجال و دوستان و مشايخ و علما نوشته و يا از جانب پادشاهان نظام شاهي و قطب‌شاهي بيكديگر مرقوم داشته است. نامه زيرين را بشمس الدين محمد خفري استاد خود نگاشته است كه بسبب اهميت آن در اينجا نقل مي‌كنم:
تا اشعه آفتاب وجوب از ثقبه اسطرلاب حكمت الهي بر صفايح ممكنات فايض باشد، و پرتو نور وجود اضافي مرتعينات و مراتب وجود حقيقي را عارض، لوامع خورشيد فضل و حكم و لوايح نيز خلق و كرم از سپهر ذات فايض البركات حضرت استادي علامي صاحب سرير اقليم كمال، مسندنشين بارگاه افضال، نزهت‌بخش رياض آفاق، چمن‌آراي گلشن افاضت، چهره‌گشاي جمال حقايق و معاني، مبين دقايق رموز آسماني، زيور چهره
______________________________
(1)- همين جلد، ص 304.
ص: 1631
دانش و بينش، فهرست كتاب آفرينش، مجموعه كمالات انساني، مرآت تجليات الهي و كياني ... المولي الحبر العلامة المؤيد مولانا و مقتدانا شمس الملة و الافاضة و الافادة و الدين محمد بر صفحات هياكل اعيان ثابته اصحاب مكارم و آداب و قوالب قوابل ماهيات ممكنه تلامذه و طلاب لامع و لايح باد. اقل المعتصمين بحبل افادت و اصغر المتشبثين بذيل افاضت، طاهر، بعد تلخيص رسايل خلوص و تنقيح مسايل خصوص تحيتي چون انفاس قدسيان مجرد از شوب شوايب ريا و خدمتي چون ماده خلقت روحانيان مقيد بصورت صدق و صفا معروض موقف افادت و مشهود مجلس افاضتش مي‌دارد، و پيوسته ارقام اخلاص بكلك اختصاص بر صحيفه خاطر مي‌نگارد؛ و حسن ارادت و اعتقاد و كمال مودت و اتحاد نسبت بمقيمان آن آستان كه معصم ارباب شوق و طلب و ملثم اصحاب علم و ادب است، مفتقر بزيور خط و خال الفاظ و عبارات نيست و محتاج بمزينه غنج و دلال و شواهد تشبيهات و استعارات نه. حقا كه حقيقت شوق صحبت محاط نسبت علميه نمي‌شود و كيفيت خلت و مودت كماهو در حيز تحرير و تعبير درنمي‌آيد چه احاطه متناهي بغير متناهي امريست ممتنع التيسير و ادراك امور وجداني كيفيتي است متعذر التعبير،
قلم را آن زبان نبود كه راز عشق گويد بازوراي حدّ تقريرست شرح آرزومندي فاسأل الله نيل الاتصال و اعوذ به من ذيل الانفصال و الله علي صدق ما اقول خبيرا و بايجاب ما اسأل منه قديرا.
گرچه از راه صورت مسافت بعيد حاجز كعبه مقصود گرديده و باين سبب انواع تفرقه و اصناف الم بخاطر محزون رسيده، اما هميشه مشام جان بروايح افادات عليه كه از حريم گلشن معني مي‌وزد معطر، و ظلمت‌آباد طبيعت بلوايح افاضات جليه كه از سپهر باطن قدس موطن مي [درخشد] منور بوده، و زمان زمان نسيم توجه خاطر فياض رياض قابليت طالبان را طراوت افزوده، و نفس نفس رشحات ضمير آفتاب تأثير مزرع استعداد مستفيدان را تربيت نموده است ... لاجرم اكثر اوقات خود را بعد اقامت مايجب علي العباد و يستحب
ص: 1632
للعبيد من وظايف التعبد و رواتب العبودية بتدرّب مقاصد قدما و تتبع مآثر علما مشغول ساخته و خدمت معارف دينيه و ملازمت علوم يقينيه را مورث هدايت و نجات و مثمر ارتفاع درجات شناخته است و بقدر همت خود از هر خرمن خوشه‌يي و از هر سفره توشه‌يي گرد آورده و بآنچه مقدور فهم قاصر بوده در آن وادي طريق سعي و اجتهاد سپرده از آن جمله چون در اثناي مطالعه عبارات اشارات و شرحين و محاكمات «1» خار تردّدي در غنچه دل خليده بود، و غبار شكي چند بآيينه خاطر رسيده و در دفع منوع و نقوض و معارضات صاحب محاكمات سخني چند روي داده بود فاما از قلت قابليت و عدم اعتماد بر غريزت خود آنها را وقعي نمي‌نهاد و بمقتضاي تأمل در مؤدّاي المرء لا يبصر بعيوب نفسه توسن طبيعت را در ميدان اشعار رخصت جولان نمي‌داد بسبب اين دغدغه خاطر قرار نمي‌گرفت و بعلت آن تردد باطن تسكين نمي‌پذيرفت، بخاطر فاتر رسيده كه از آن جمله آنچه در وقت گنجد از سواد به بياض آورده بنظر كيميا اثر كه حلال هر مشكل و فاروق حق و باطل است، معروض دارد تا اگر آن خرده‌ها بر محك اعتبار كامل عيار نمايند بسكه قبول رسانند و در بازار صيرفيان سخن رائج گردانند والا جمله را در خلاص اصلاح بگدازند و عارض حق صرف را از عرضه تعرض باطل خلاص سازند، و علي التقديرين كمينه با حدي الدولتين فايز گردد.
بناء عليه تمام مباحث تصورات به بياض آورده بنظر مبارك مرسول داشت. بي‌ادبي و گستاخي را بذيل عفو و اغماض مستور داشتن و همت بلند بر تربيت جانب مخلصان نيازمند و اصلاح حال دردمندان مستمند گماشتن بي‌شائبه مناسب شمايل قدسيه آن ذات عاليشان و ملايم طور بزرگي ايشان خواهد بود. بزرگان خرده بر خردان نگيرند. چون اميد دولت دست‌بوس
______________________________
(1)- مقصود كتاب المحاكمات بين الامام و النصير في شرح الاشاراتست از قطب الدين محمد بن محمد بويهي رازي م 766 ه. و مراد از امام در اسم مذكور امام فخر رازي نخستين شارح اشارات است.
ص: 1633
باقيست اميد است كه باقي بمشافهه معروض داشته شود.

15- امير محمود «1»
امير محمود بن غياث الدين خواندمير هروي مانند پدر بتأليف كتب تاريخي تمايل داشت. وي بعد از مهاجرت پدرش بهند در ايران و در شهر هرات ماند و در كشاكشهاي ميان صفويان و اوزبكان نيز در همان شهر بسر مي‌برد و كتاب تاريخ پادشاهي شاه اسمعيل و شاه تهماسب را كه به ذيل حبيب السير معروفست، در همانجا ميان سالهاي 953- 957 تأليف كرد. درباره اين كتاب پيش ازين در شمار كتابهاي تاريخ اشارتي داشتيم و اينك بايد بدانيم كه امير محمود شيوه پدر را در تأليف دنبال كرده و در حقيقت كتاب خويش را بصورت ذيلي براي حبيب السير درآورده است. وي كتاب را با ذكر بعضي از اوصاف شاه اسمعيل و بيان نسب او شروع نموده و احوال نياكانش را با «گفتار در تيمن بذكر شمه‌يي از صفات و خوارق عادات شيخ صفي الدين الاردبيلي» آغازيده و بعد ازو از جانشينانش صدر الدين موسي، شيخ علي خواجه، ابراهيم، جنيد و حيدر نام برده و سپس به بيان سرگذشت شاه اسمعيل از زمان ولادت تا وفات پرداخته است. در اين كتاب بيان حوادث بنظم سنواتي ترتيب نيافته بلكه ذكر وقايع اصلي برحسب تقدم و تأخر آنها مورد توجه است. اما تاريخ شاه تهماسب با تفصيل و توضيح بيشتر بويژه درباره خراسان همراهست و تا بواقعه محاصره هرات بسال 957 بوسيله اوزبكان امتداد دارد. نسخه 2939.Or اين كتاب در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد.
______________________________
(1)- آقاي عبد العلي كارنگ درباره اين امير محمود و كتابش شرحي در شماره هفتم نشريه كتابخانه ملي تبريز نوشته و آقاي گلچين معاني آن را در تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 540- 544 نقل كرده است. و نيز بنگريد بضميمه فهرست ريو، ص 35- 36؛ و اشاره مختصر مرحوم سعيد نفيسي در تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 358؛ و رياض الشعراي واله داغستاني.
ص: 1634

16- مير يحيي قزويني و فرزندانش «1»
اشاره
امير يحيي بن عبد اللطيف حسني سيفي قزويني از دانشمندان و مؤلفان معروف سده دهم هجريست.
وي از سادات سيفي «2» قزوين بود و در تسنن تعصب مي‌ورزيد و با اين حال حاج خليفه وي را شيعي دانسته است در حالي‌كه صمصام الدوله شاهنواز خان درباره خاندانش يعني سادات سيفي گويد «اين سلسله در ايران بتسنن مشهور» است.
محمد امين بن احمد رازي درباره او نوشته است كه «امير يحيي از علوم عقلي و نقلي بهره و بخشي داشته اما در فن تاريخ و سير فريد عصر و وحيد دهر و مهارتش درين شيوه بحدّي بوده كه از ابتداي طلوع نير جهان‌افروز نبوّت و
______________________________
(1)- درباره او و اثرش لب التواريخ و خاندانش بنگريد به:
* هفت اقليم، تهران، ج 3، ص 176- 177.
* كشف الظنون، استانبول، ستون 1547.
* مآثر الامرا، صمصام الدوله شاهنواز خان، ج 3 كلكته 1309 ه. ق، ص 812- 817.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ج 1 ص 57 و 104- 105.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 354 و درباره پسرش علاء الدوله كامي، ص 383، 433، 806، 823، 824، 840.
* اكبرنامه، ابو الفضل علامي، ج 1، ص 19.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، گلچين معاني، ج 2، ص 362- 391.
* تذكره روز روشن، تهران 1343، ص 673- 674.
* منتخب التواريخ بداؤني، ج 3، ص 97- 99.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1 ص 226- 227.
(2)- سادات سيفي قزوين از اعقاب سيف الدين محمد حسني بوده‌اند كه در سده هشتم هجري شهرت بسيار داشت. حمد الله مستوفي درباره او در فصل سادات قزوين نوشته است: «سيف الملة و الدين محمد الحسني قاضي القضات دار الملك سلطانيه و تومان قزوين و ابهر و زنجان و طارمين (- طارم عليا و طارم سفلي) است و متابع مذهب امام اعظم شافعي رضي الله عنه و در قطع قضايا از جاده شرع تجاوز نمي‌كند». تاريخ گزيده، تهران 1362، ص 798.
ص: 1635
رسالت تا انتهاي حيات خود كه نهصد و شصت و دو بوده از وقايع هر سال كه ازو استفسار مي‌نمودند خبر مي‌داده و تاريخ تولد و فوت اكثر سلاطين و وزرا و مشايخ و علما و شعرا را در ذكر داشته و در فصاحت و شيرين زباني و سلاست و نكته‌داني مشهور جهان و بي‌مثل دوران بوده، كتاب لبّ (- لب التواريخ) كه تاريخ مختصر مفيد است از مؤلفات اوست و هفتاد و هفت سال عمر داشته و در نهصد و شصت و دو «1» از عالم فاني بجهان جاوداني نقل نموده و گاهي بزلال اين نوع ابيات رطب اللسان مي‌گشته:
اي كه بر لاله تر زلف سمن‌سا داري‌قصد شوريدگي عاشق شيدا داري
ساعد سيم نمايي و دل از دست بري‌تو درين كار نگارا يد بيضا داري و نهال اين روضه امير غياث الدين علي امروز درين سده سنيه بسان نصرت و دولت مقيم بوده بخطاب نقيب خاني مخصوص است و در تاريخ‌داني و خط شناسي و ديگر صفات همال و نظيري ندارد».
شاهنواز خان بعد از آنكه تقريبا همين مطلبهاي امين بن احمد رازي را درباره امير يحيي تكرار نموده اضافه كرده است كه: «... ابتدا در خدمت شاه طهماسب صفوي معزّز و معتبر بوده شاه او را يحيي معصوم مي‌گفت تا آنكه ارباب عناد مزاج شاهي را ازو منحرف ساختند، كه مير يحيي و پسرش مير عبد اللطيف مذهب اهل سنت و جماعت دارند و مقتداي سنيان قزوين‌اند.
شاه از حدود آذربايجان قورچي تعيين نمود كه مير را با اهل و عيال بصفاهان برده مقيد نگاه دارد. در آن هنگام پسر دوم او مير علاء الدوله كامي تخلص مؤلف تذكره نفائس المآثر در آذربايجان بود، مسرعي فرستاده ازين خبر بپدر آگهي داد. مير يحيي بنابر ضعف پيري نتوانست فرار گزيد، همراه قورچي بصفاهان رفته بعد يك سال و ده ماه سنه 962 نهصد و شصت و دو بعمر هفتاد و هفت سالگي وديعت حيات سپرد» «2».
______________________________
(1)- در اصل هفتاد و دو.
(2)- باين حساب ولادت مير يحيي در حدود سال 885- 886 ه بوده است.
ص: 1636

[مير عبد اللطيف]
پسر بزرگ مير يحيي، مير عبد اللطيف بعد از دريافت خبر از برادر خويش قزوين را ترك گفت و بگيلان و از آنجا بهند گريخت و در آغاز پادشاهي جلال الدين اكبر (سال 963) با خاندانش بهند رسيد و مورد قبول و اكرام آن پادشاه گرديد و در سال دوم بمعلمي وي برگزيده شد چنانكه گاهي غزلهاي حافظ را نزد او مي‌خواند. مير عبد اللطيف هم مانند پدر از دانشها آگاه و در وسعت مشرب و آزادمنشي معروف بود و بدين جهت بقول مير عبد الرزاق خوافي (شاهنواز خان) در عراق (مقصود ايرانست) بتسنن و در هند بتشيع اشتهار داشت، و باز بقول همان مؤلف «همانا رفتار مير بصوب دار الامان صلح كل بوده كه غاليان هر طايفه او را مطعون دارند». معلومست كه سخن شاهنواز خان در اين مورد مأخوذ از گفتار ابو الفضل علامي مؤلف اكبرنامه است كه در ضمن حوادث سال 963 مي‌نويسد: «از سوانح اين ايام سعادت قرين آنست كه نقاوه اكابر عراق، معدن مكارم اخلاق، مير عبد اللطيف از قزوين رسيده ادراك محفل عالي [يعني درگاه جلال الدين اكبر كه تازه سال جلوسش بود] نمود و مشمول انواع اعزاز و اكرام شد، و ولد ارشد اعزّ او مير غياث الدين علي كه بعاطفت خسرواني بخطاب نقيب‌خاني سربلندي يافته از خاصان بساط قرب شاهنشاهيست، همراه بود. مير بفنون علوم و فضائل و طلاقت لسان و اطمينان قلب و ديگر شرائف صفات امتياز تمام داشت و از عدم تعصب و وسعت صدر در هند بتشيع و در عراق بتسنن زبانزد روزگار بود، همانا كه رفتار مير بصوب دار الامان صلح كل بود كه غاليان هر طايفه او را مطعون مي‌داشتند» «1». مير عبد اللطيف مردي پرهيزگار بود و در رفع نيازمنديهاي حاجتمندان همتي بلند داشت و بنيك‌نفسي و هشيار مغزي مي‌زيست تا بسال 981 در قصبه فتح پورسيگري درگذشت.

[مير غياث الدين علي]
پسر او مير غياث الدين علي كه در نقل قول از ابو الفضل علامي و از محمد امين رازي نامش را ديده‌ايم جاي او را گرفت و در سال بيست و ششم از
______________________________
(1)- اكبرنامه، ج 2، ص 19.
ص: 1637
پادشاهي اكبر (989 ه) خطاب نقيب خاني يافت. نقيب خان هم در حديث و سير و اسماء رجال و تاريخ بي‌همتا بود و بقول شاهنواز خان «گويند هفت جلد روضة الصفا سر زبان و در جفر نيز مهارتي داشت». وي بعد از اكبر در پادشاهي نور الدين جهانگير نيز مقام و مرتبه بلند داشت و بسال 1023 كه در موكب جهانگير در اجمير بسر مي‌برد درگذشت و پسرش مير عبد اللطيف منصب و مقام عمده يافت. نقيب خان چنانكه مي‌دانيم از مترجمان مهابهارت است.

[مير علاء الدوله كامي]
اما مير علاء الدوله كامي پسر ديگر مير يحيي كه پدر را از سوء قصد شاه تهماسب آگاه كرده بود، بهمراه برادرش مير عبد اللطيف در همان سال 963 ه وارد هند شد و مانند برادر بلطف در دربار اكبر و در رديف شاعران آن درگاه پذيرفته شد. وي شعر مي‌گفت و كامي تخلص مي‌كرد و مردي دانشمند و ادب‌شناس بود. در غزل دست داشت و كتاب مشهوري بنام نفائس المآثر دارد كه درباره شاعران خاصه گويندگان دربار اكبر تأليف كرد و ملا عبد القادر بداؤني مؤلف منتخب التواريخ فصل پايان كتاب خود را در بيان احوال شاعران دربار جلال الدين اكبر از آن كتاب گرفت؛ و اگرچه بعضي پنداشته‌اند كه مرگ او در حدود سال 982 ه است «1» ولي گويا درين مورد تاريخ ختم نفائس المآثر را بجاي تاريخ وفات مؤلف گرفته‌اند در حالي‌كه كامي بر كتاب خود بعد از آن سال مطالبي افزود و تاريخهايي در اين افزايشها تا سال 998 ه ثبت كرد. وي در اين كتاب علاوه بر مطالبي درباره شعر و اصناف سخن و شاعران عهد تيموريان هند از عهد بابر تا دوران اكبر (تا سال 982)، اطلاعات تاريخي و جغرافيايي سودمندي را هم آورده است و جز اين كتاب رساله‌يي در صنايع شعري و رساله‌يي ديگر بنام صحيفة الارقام در هنر خوشنويسي داشت كه در نفائس المآثر از آن نام برده است. اين چند بيت از روز روشن نقل مي‌شود:
______________________________
(1)- چنانكه مؤلف روز روشن، ص 673- 674.
ص: 1638 كردي وداع و جاي تو در چشم تر هنوزرفتي و صورت تو نرفت از نظر هنوز
از بسكه در نظاره آن شست نازكم‌تيرت ز دل گذشت و ندارم خبر هنوز
صد خار غم ز تربت كامي دميده است‌دارد هزار خار دگر در جگر هنوز **
خوار آنكه ز كوي خود برونش كردي‌زار آنكه بدست غم زبونش كردي
دائم بدرت كشان كشان مي‌آردآن دل كه هزار بار خونش كردي پرداختن بذكر حال فرزندان مير يحيي سبب شد كه از ذكر اثر معروفش لب التواريخ بازمانيم. اين كتاب خلاصه‌ييست از تاريخ عمومي تا سال 948 ه.
مير يحيي در مقدمه اين كتاب گويد كه از جواني باز بعلت علاقه بتاريخ به ثبت همه وقايع مهم و تاريخ وفات مشاهير از هجرت تا عهد خود مي‌پرداخت و بنابراين انگيزه‌هاي تأليف اين كتاب جامع از دوران شباب برايش فراهم آمده بود تا آنكه آن را بدستور بهرام ميرزا پسر شاه اسمعيل فراهم آورد و در ذي الحجه سال 948 بپايان رسانيد. بخشهايي ازين كتاب در مجلات سابق اروپايي [ريو، ص 104] و نيز در گاهنامه سال 1314 (سيد جلال تهراني) چاپ شد و ترجمه لاتين آن در سال 1788 در هال بطبع رسيد «1» و نسخ بسيار از آن در دستست. لب التواريخ بچهار «قسم» تقسيم شده است. قسم اول در دو «فصل»: 1- پيامبر 2- امامان. قسم دوم پادشاهان مقدم بر اسلام در «چهار»
______________________________
(1)-
Medulla Historiarum, Buching Magasin Fur die Neue Histoire,
1788Hall
آقاي منزوي در فهرست خود راجع به لب التواريخ نوشته‌اند: «بلاتيني در پاريس 1690 م و در هال 1783 م و گزيده‌اي ازين ترجمه به فرانسوي در پاريس 1696 چاپ شده است».
ص: 1639
فصل: 1- پيشداديان 2- كيانيان 3- ملوك الطوايف 4- ساسانيان. قسم سوم پادشاهان دوره اسلامي شامل سه «مقاله» و شش «باب»: مقاله اول خلفاي راشدين، مقاله دوم بنو اميه، مقاله سوم بنو عباس. و شش باب چنين است: باب اول شاهان ايران در عهد عباسيان شامل يازده فصل (1- طاهريان 2- صفاريان 3- سامانيان 4- غزنويان 5- غوريان 6- بويهيان 7- سلجوقيان 8- خوارزمشاهان 9- اتابكان 10- اسمعيليان مغرب و ايران 11- قراختائيان كرمان)، باب دوم مغولان از چنگيز خان تا ابو سعيد ميرزا بهادر خان، باب سوم ملوك الطوايف بين مغول و تيمور، باب چهارم تيموريان، باب پنجم تركمانان آق‌قويونلو و قراقويونلو، باب ششم ازبكان ماوراء النهر و خراسان. قسم چهارم تاريخ صفويان.

17- مظفر بن محمد شفايي‌
درباره مظفر بن محمد حسيني كاشاني متخلص بشفايي و كتاب او طب شفايي يا «اقرابادين شفايي» و ترجمه لاتيني آن پيش ازين «1» اشاره‌يي داشتيم. وي كتابي در اخلاق دارد كه به اخلاق شفايي مشهور است. نسخه‌يي از آن بشماره 3546.Or در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد. در آغاز آن بعد النعوت گويد: «... فاما بعد فقير حقير كثير التقصير مظفر الحسيني الطبيب الكاشاني المتخلص بشفايي باوجود قلت بضاعت و عدم استطاعت كمر اطاعت باشارت پير روشن‌ضمير، كه ضمير منير او چراغ مجلس روحانيان صوامع قدس است وراي عالم آرايش شمع شبستان روشن‌دلان مجامع انس، بر خاصره جان بسته اين چند كلمه در علم اخلاق كه منافع آن بخاص و عام واصل و فوايد آن عموم انام را شامل است بعد استخاره و استجازه بر صفحه انشاء رقم نموده ...» و آن را بنام شاه تهماسب صفوي درآورده و بدو تقديم نموده است.
در مقدمه كتاب بعد از مقدماتي كه اندكي از آن نقل شده ببحث در
______________________________
(1)- همين جلد، بخش نخستين، ص 361- 362.
ص: 1640
بايستگي آرايش نفس بزيور دانش پرداخته و آنگاه به بيان سه قوه: نطقي، شهوي، غضبي و لزوم رعايت اعتدال در هريك توجه نموده و سپس كتاب را بدو مقاله تقسيم نموده است: مقاله اول در بيست و يك باب درباره فضائل اخلاقي و مقاله دوم در هفده باب درباره رذائل اخلاقي. نثر كتاب ساده و بسيار روان است و چنانكه مؤلف خواسته است قابل استفاده خواص و عوام. وي در مقدمه كتاب و در هريك از ابواب حكايتهايي آورده و آنها را از كتابهاي معتبر نقل نموده و گاه اشعاري از هرجا بشاهد مثال ذكر كرده است.
در پايان لازم بيادآوريست كه اين شفايي سده دهم را كه بسال 963 فوت كرده نبايد با شفايي ديگري اشتباه كرد كه حكيم شرف الدين حسن نام داشته، و اتفاقا او هم شاعر و پزشك بوده، سه سال بعد از مرگ شفايي نخستين زاده و 74 سال بعد از ولادت او مرده است (- 966- 1037).
درباره اين شفايي ثانوي هنگامي كه بخش دوم اين جلد فراهم مي‌شد ترجمه حالي نوشته و نمونه‌هايي از شعر او نقل كرده «1» و تاريخ وفاتش را هم 1037 نگاشته‌ام، نسخه خطي ديوانش را نيز با تحمل رنج سفر و مستلزمات آن در كتابخانه موزه بريتانيا ديده و خوانده و از آن شعر برگزيده‌ام، همان كار كه درباره ديگر شاعران عهد صفوي كرده‌ام. گويا در همان اوان هم مقدمه ديوان حكيم شفايي اصفهاني نوشته مي‌شد و ديوان آن شاعر در ايران انتشار مي‌يافت و مصحح آن كه بخش اول اين جلد از كتابم را در دست داشت «2»، زير عنوان «وضع شعر فارسي در عهد صفوي» در صفحه‌هاي بيست و هفت تا سي و شش مقدمه خود، قسمت بزرگي از كتاب مرابعين عبارات، از صحيفه 521 تا
______________________________
(1)- همين جلد، بخش دوم، ص 1075- 1082.
(2)- بنگريد بصفحه (851) از ديوان حكيم شفايي ذيل عنوان «منابعي كه در مقدمه و تصحيح و تعليقات مورد استفاده قرار گرفته است». علاوه بر اين در صحيفه شصت و دو مقدمه هم ببخش اول از جلد پنجم تاريخ ادبيات در ايران با عنوان كلي «جلد پنجم تاريخ ادبيات در ايران» اشاره كرده و ندانسته است كه آن بخشي از بخشهاي آن جلدست نه همه آن.
ص: 1641
صحيفه 574 [بخش اول از جلد پنجم تاريخ ادبيات در ايران] برگزيده و با اسقاط شاهدهاي منظوم و منثور و حذف بعضي توضيحات لازم كه داده‌ام، نقل كرده و اصلا اسمي از مأخذ نبرده است. خدايش هدايت كناد «1».

18- حكيم شاه محمد قزويني «2»
حكيم شاه محمد بن حاجي مبارك قزويني از دانشمندان و مؤلفان و مترجمان مشهور سده نهم و سده دهم هجريست كه در بعضي از رشته‌هاي علوم
______________________________
(1)- مصحح همين ديوان در صحيفه شصت و دو از مقدمه آن درباره من نوشته است: «در جلد پنجم تاريخ ادبيات در ايران (مقصودشان بخش اول از آن جلد است) در سه جا از حكيم بمناسبتهايي ياد كرده و شواهدي از ابياتش آورده و فقط بذكر نام سه مثنوي او اكتفا نموده است از آنجائيكه ديوان شاعر براي نخستين بار (كذا) بچاپ مي‌رسد، اگر چنانچه (كذا) بحث مفصلي ازو بميان نيامده شايد بعلت عدم دسترسي (كذا) بديوان اشعارش بوده است.» سبب اين داوري آنست كه مصحح ديوان حكيم شفايي كه بخش اول اين كتاب را در دست داشت، بفهرست موضوعي آن كه در اول كتاب آمده نگاه نكرد تا بداند كه در آن بخش فقط بذكر كلياتي از ادب فارسي از آغاز سده دهم تا ميانه سده دوازدهم هجري توجه شده و شرح حال شاعران و نويسندگان در آن مطرح نيست و آن مواردي هم كه اسم حكيم شفايي در آن بخش آمده غير از موردهايي كه بشعرش استشهاد شده، يكبار ذيل عنوان داستان‌سراييست و يكجا ذيل عنوان منظومه‌هاي حكمي و عرفاني؛ و شرح حال و ذكر نمونه‌هاي آثار شفايي مانند همه شاعران ديگر عهد صفوي براي بخش دوم جلد پنجم ماند كه تاكنون چندبار چاپ شده است و من ديوان حكيم را خيلي پيش از آنكه نسخه‌يي از ديوانش در تبريز بطبع رسد و مدتي پيش از نخستين انتشار بخش اول اين جلد (در خردادماه 1362) يعني پيرامون سال 1359 ديده و از آن يادداشتهاي لازم را فراهم آورده بودم و نسخه چاپ تبريز را چند ماه پيش ازين تاريخ (امردادماه سال 1369) كه سرگرم تنظيم مطالب بخش حاضر از جلد پنجم هستم براي من از تهران فرستاده‌اند.
(2)- درباره او بنگريد به:
* مقدمه ترجمه مجالس النفائس امير عليشير نوايي، بتصحيح شادروان علي اصغر حكمت، تهران 1332 ش.
* كشف الظنون، حاجي خليفه چاپ استانبول ستونهاي 208، 697، 1146، 1371،-
ص: 1642
معقول و منقول اثرهايي دارد و نيز ترجمه‌هايي از تركي و از تازي بپارسي ازو در دستست. وي از خانداني كه بپزشكي اشتغال داشت برآمد و پس از چندي دانش‌اندوزي در زادگاه خود، مدتي هم در شيراز شاگردي علامه جلال الدين دواني «1» كرد و سپس بمكه و از آنجا بدعوت سلطان بايزيد دوم (886- 918 ه) باستانبول رفت و با يكصد و بيست درهم وظيفه روزانه پزشك دربار او شد و بخدمت خود در دربار خواندگاران ادامه مي‌داد تا در عهد پادشاهي سلطان سليمان (926- 974 ه) درگذشت. حاجي خليفه وفات او را در ذيل عنوان كتاب عقائد نسفي (ستون 1146) در 920 (عشرين و تسعمائه) نوشته و در زير عنوان كتاب ايساغوجي ضمن تعديد شارحان آن كتاب (ستون 208) وفاتش را در سال 966 دانسته و در ضمن شارحان كتاب كافيه (ستون 1371) نوشته است كه در عهد سلطان سليمان اول بدرود حيات گفت و اگر چنين باشد بايد قاعدة تاريخ ثانوي يعني 966 ه را براي سال وفات او بپذيريم و اينكه شادروان استاد سعيد نفيسي نسبت بدرستي اين تاريخ ترديد كرده است «2» موجه بنظر نمي‌رسد.
از ميان اثرهاي حكيم شاه محمد براي تحقيق در تاريخ ادب فارسي مهمتر از همه ترجمه مجالس النفائس امير عليشير نوايي «3» است از تركي بپارسي. وي ترجمه اين كتاب را بنابر تصريح خويش در سال 927 آغاز نموده و در سال
______________________________
- 1591 و جز آنها كه در همين گفتار خواهيد ديد.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 276- 277.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 120- 123.
* ريحانة الادب، مرحوم محمد علي مدرس تبريزي، ج 3 ص 296.
(1)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، چاپ پنجم، تهران 1368، ص 99- 100.
(2)- تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 277.
(3)- درباره او و كتاب مجالس النفائس كه بتركيست و ديوان شعر فارسي او (با تخلص فاني) بنگريد بهمين كتاب، ج 4، چاپ پنجم 1368، ص 382- 386.
ص: 1643
929 با تغييرهايي در متن كتاب بپايان برده است. بدين معني كه فصلهاي كتاب را بهفت «بهشت» تقسيم كرده و ترجمه مجلس هشتم را كه در ذكر احوال سلطان حسين بايقرا «1» ست، باختصار و با حذف اشعار تركي او در بهشت هفتم جاي داده و آنگاه خود مطلبهاي تازه‌يي بر كتاب افزوده است، يعني: اولا در بهشت ششم از چهل تن شاعر عهد سلطان يعقوب بايندري نام برده و ثانيا فصلي بنام بهشت هشتم در دنباله كتاب آورده و آن را بدو روضه منقسم ساخته است: روضه نخستين در ذكر شاعران ماضي پيش از عهد سلطان سليم خان كه مطلبهاي آن بيشتر از بهارستان جامي گرفته شده، و روضه دوم در احوال سلطان سليم و شاعران دربار او كه متضمن اطلاعات تازه سودمنديست.
اين ترجمه را استاد فقيد، شادروان ميرزا علي اصغر خان حكمت شيرازي بهمراه ترجمه ديگر مجالس النفائس يعني لطائف‌نامه از فخري هروي بسال 1332 ش در تهران بطبع رسانيده و اين خدمت را بر خدمتهاي ديگر خود بفرهنگ ايران افزوده است. خدايش بيامرزاد و جوانمرديهايش را در ياد همعهدان او جاودانه نگاه داراد.
حكيم شاه محمد قزويني غير از ترجمه مجالس النفائس اثرهاي ديگري نيز دارد كه از آنجمله ترجمه حيوة الحيوان تأليف كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي الدميري الشافعي (م 808) است. دميري كار پرارزش و دامنه‌دار خود را در تأليف اين كتاب بدو نسخه «صغري» و «كبري» در سال 773 بپايان برد و بعد ازو چند تلخيص از آن ترتيب يافت «2». حكيم شاه محمد نسخه ترجمه شده خود را ازين كتاب حيوة الانسان نام داد و گفت «و نام اين ترجمه
______________________________
(1)- يعني: سلطان كمال الدين حسين بن منصور بن بايقرا ابن عمر شيخ بن امير تيمور گوركاني كه چون از اعقاب بايقرا ميرزاست بسلطان حسين بايقرا معروف شده است.
(2)- درباره اين كتاب و كيفيت تدوين آن و دامنه كار دميري درين مورد بنگريد به كشف الظنون حاجي خليفه، طبع استانبول، ج 1 ستونهاي 696- 697؛ و نيز بفهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 80- 81.
ص: 1644
حيوة الانسانست زيرا كه معرفت او سبب حيوة ابدي انسانست» و ترجمه خود را به سلطان سليمان خان بن سلطان سليم تقديم داشت و نه آنچنانكه حاج خليفه گفته است به «سلطان سليم خان القديم» كه مقصودش سلطان سليم اول ياد شده در همين گفتار بوده است.
ترجمه حيوة الحيوان [يا بهتر بگوييم حيوة الانسان] در يك مقدمه و بيست و هشت فصل مربوط به بيست و هشت حرف الفبا [ي عربي] است.
نسخه‌يي از آن بشماره 333.Suppl و بشماره فهرست 816 در كتابخانه ملي پاريس موجودست كه بتاريخ 933 ه يعني در حيات مترجم بدست ابراهيم بن علي شربتي در استانبول استنساخ گرديد.
ديگر از اثرهاي حكيم شاه محمد حواشي بر تهافت مولي مصطفي بن يوسف مشهور بخواجه‌زاده برسوي (م 893 ه) است كه حاجي خليفه بسبب اهميتش آن را با عنوان «تهافت حكيم شاه محمد القزويني» ثبت نموده است «1».
موضوع كتاب خواجه‌زاده محاكمه بين تهافت الفلاسفه حجة الاسلام ابو حامد محمد بن محمد غزالي طوسي (م 505 ه) و تهافت التهافت قاضي ابو الوليد محمد بن احمد بن رشد المالكي معروف به «ابن رشد» (م 595 ه) است.
ديگر از اثرهاي حكيم شاه محمد شرح ايساغوجي اثير الدين ابهري «2» است كه چندين شرح بر آن نوشته شده و يكي از آنها از همين حكيم شاه محمد است «3».
ديگر حاشيه اوست بر يكي از شرحهاي متعدد عقائد نسفي.
كتاب العقايد تأليف گرانمايه‌ييست از شيخ نجم الدين ابو حفص عمر بن
______________________________
(1)- كشف الظنون، ستون 513.
(2)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 3، چاپ پنجم، 1366، ص 247 و بكشف الظنون، س 206.
(3)- ايضا كشف الظنون، س 208.
ص: 1645
محمد النسفي «1» (م 537 ه) كه بسبب اهميت آن چندين شرح و عده زيادي حاشيه بر آن نوشته شده است «2».
ديگر تفسيريست از سورة الفتح تا بپايان قرآن «3»- و كتاب ربط السور و الايات «4»- و كتاب كشف الحقايق در شرح كتاب الكافية في النحو تأليف ابن حاجب (م 646 ه) «5»- و شرح كتاب الموجز في الطب تأليف ابو النجم بن غالب نصراني از پزشكان الملك الناصر صلاح الدين يوسف متوفي بسال 599 هجري «6».
ديگر از آثار شاه محمد كتاب «نصيحت‌نامه» است كه مختصريست در طب و حكيم آن را براي سلطان سليمان خان نوشت و بيك مقدمه و مقصود و خاتمه تقسيم نمود و در سال 929 (تسع و عشرين و تسعمائه) از تأليف آن فارغ شد «7».

19- فخري هروي «8»
اشاره
سلطان محمد بن اميري هروي متخلص و معروف بفخري از مؤلفان و صاحب قلمان و شاعران مشهور
______________________________
(1)- نسف نام شهري بزرگ ميان آمودريا و سمرقند.
(2)- درباره عقايد نسفي و شرحها و حاشيه‌هاي متعدد آن بنگريد بكشف الظنون ستونهاي 1145- 1149؛ و ذكر حاشيه شاه محمد در ستون 1146 آمده است.
(3)- ايضا ستون 446.
(4)- ايضا ستون 832.
(5)- درباره آن بنگريد بكشف الظنون ستونهاي 1370- 1376 و راجع بكار حكيم شاه محمد همان كتاب ستون 1371.
(6)- ايضا ستون 1899.
(7)- ايضا ستون 1958.
(8)- درباره او رجوع شود به:
* صحف ابراهيم، خطي در حرف «ف»
* عرفات العاشقين تقي الدين اوحدي بلياني خطي، منقول در تاريخ تذكره‌هاي فارسي.
* مقدمه مجالس النفائس (ترجمه‌هاي پارسي آن)، تهران 1323، بتصحيح شادروان-
ص: 1646
ايران و هند در سده دهم هجريست. پدرش اميري خراساني از رجال خراسان در پايان دوره تيموري و آغاز عهد صفوي بوده و شعر مي‌سروده و با شاعراني چون هلالي و هاتفي معاشرت داشته است. تقي اوحدي بلياني درباره اين اميري خراساني گويد كه «از اعيان و اكابرست و گويند بنسبت امارت اميري تخلص مي‌كرد، ... نقلست كه شاه اسمعيل بعد از تسخير، هرات را بوي و دورمش خان سپرد، و ايشان بغايت خوش سلوك كردند» «1»، و سلطان محمد تا مدتي از عهد پادشاهي شاه تهماسب در هرات بسر مي‌برد و در ظل حمايت دورميش خان و وزيرش خواجه كريم الدين حبيب الله ساوجي بايجاد آثاري سرگرم بود و در همين اوقات بود كه مجالس النفائس امير علي شيرنوايي را بنام شاه اسمعيل و پسرش سام ميرزا ترجمه و تكميل كرد و لطائف‌نامه ناميد و سپس در همان دوران پادشاهي شاه تهماسب بعزم سفر حج از خراسان بيرون رفت و بقول خود او گذارش بملك سند افتاد و چندي در آن ديار اقامت كرد و بخدمت ابو الفتح ميرزا شاه حسن ارغون حكمران ارغوني سند و تته (930- 961 ه) «2» درآمد
______________________________
- علي اصغر حكمت.
* مقدمه تذكرة السلاطين چاپ كراچي بتصحيح مرحوم سيد حسام الدين راشدي، 1968 ميلادي، و نيز مقدمه همان كتاب بتصحيح و طبع مرحوم دكتر عبد الرسول خيام‌پور، تبريز، 1345 شمسي.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، شادروان سعيد نفيسي، صفحه‌هاي 277- 278 و 376- 377 و 438- 439 و 825.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي تأليف آقاي احمد گلچين معاني، ج 1، تهران 1348 ص 417- 432 و 644- 649؛ و ج 2، تهران 1350 ص 118- 120 و مأخذهايي كه ايشان ذكر كرده‌اند.
(1)- اگر اين خبر درست باشد بايد اين اميري خراساني همان امير خان يا امير سلطان باشد كه به تصريح غياث الدين خواندمير در حبيب السير با دورمش خان در رتق و فتق امور خراسان همكاري داشت (حبيب السير، تهران خيام، ج 4 ص 575 تا 594 كه در بيشتر آنها ازو نام برده شده است) (؟)
(2)- درباره ارغونيان سند بنگريد بهمين جلد، ص 464- 465.
ص: 1647
و كتاب روضة السلاطين را پيرامون سال 960 بنام او تأليف نمود و بنابراين سفرش از خراسان بسند پيش ازين تاريخ اتفاق افتاد، و بعد از آن اقامتش بنا بر گفته خود او در هند بدرازا كشيد چنانكه در سال 963 كه سال جلوس اكبر بر تخت سلطنت بود فخري قصيده‌يي در مدح او ساخت و در همان ايام كتاب جواهر العجايب را بنام جيجي بيگم مادر رضاعي اكبر تأليف نمود.
ده سال بعد يعني در سال 970 بنابر تصريح اوحدي بلياني صاحب عرفات هنوز فخري در هند بسر مي‌برد و ستايشگر سليمه بيگم حرم جلال الدين اكبر بود و ميرزا شاه حسن ارغوني را نيز مدح مي‌گفت.
از فخري هروي چند اثر مهم و قسمتي از اشعار او در دستست. ديوانش را اوحدي بلياني ديده و قريب به پنجهزار بيت تخمين زده است و آثار ديگرش بدين شرحست:
1) لطائف‌نامه كه بنام شاه اسمعيل و پسرش سام ميرزا پيرامون سال 927- 928 از مجالس النفائس امير عليشير نوايي «1» كه بتركي جغتاييست، ترجمه شد و با اضافات بسيار و افزودن يك مجلس (مجلس نهم) بر آن بپارسي سليس و رواني درآمد. در مجلس نهم نام 189 تن از شاعران كه مير علي شير نخستين آنانست، ياد شده. اين ترجمه نخستين بار بسال 1908 در تاشكند و دومين باز بسال 1323 شمسي بضميمه ترجمه حكيم شاه محمد قزويني از مجالس النفائس در تهران بتصحيح و مقدمه استاد فقيد شادروان ميرزا علي اصغر خان حكمت شيرازي چاپ شد و مدتي هم بتفاريق از 1931 تا 1933 ميلادي در مجله «اورينتل كالج» (پاكستان) چاپ مي‌شد «2».
______________________________
(1)- درباره او رجوع كنيد بهمين كتاب، ج 4، چاپ پنجم 1368، ص 382 ببعد تحت عنوان فاني كه تخلص او در شعرهاي فارسيش بود، درحالي‌كه در شعرهاي تركي نوايي تخلص مي‌كرد.
(2)- گذشته از مأخذهايي كه در ابتداي اين مقال ياد شده، درباره لطائف‌نامه باز بنگريد بترجمه تاريخ ادبيات ايران تأليف هرمان اته بترجمه شادروان استاد فقيد دكتر رضازاده شفق، ص 5 و-
ص: 1648
2) تحفة الحبيب، مجموعه غزلهاييست كه شاعران باستقبال از يكديگر ساخته‌اند و بنظم الفبائي قافيه‌ها از الف تا ياء تنظيم شده و سفينه‌ييست بسيار ذيقيمت زيرا از بسياري شاعران كه شعر كم از آنان داريم يا ديوانهايشان در دست نيست درين مجموعه شعر مي‌يابيم. فخري اين سفينه را بسال 929 بنام خواجه كريم الدين حبيب الله ساوجي وزير دورمش خان «لله سام ميرزا والي خراسان) در هرات تأليف كرد. ريو تأليف آن را بسال 930 ه نوشته است «1».
3) بستان خيال كه مطالع غزلها از شاعران همعهدش در آن آمده است.
4) هفت كشور، و آن آميخته‌ييست از مطلبهاي تاريخي و اخلاق و سياست كشورداري همراه با حكايات و قصص كه بنام شاه اسمعيل اول، و بنابراين پيش از سال 930، تأليف شده است. نسخه‌يي از آن سابقا در كتابخانه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران موجود بود كه شايد اكنون بكتابخانه مركزي آن دانشگاه منتقل شده باشد، نسخه‌يي ديگر بي‌ذكر نام مؤلف در كتابخانه ديوان هند موجود است كه پس ازين درباره آن سخن خواهم گفت. همه حكايتها و داستانها و قصه‌هاي كوتاه از سيرت پادشاهان ايران و ديگر بزرگان كه درين كتاب نقل شده حاكي از نكته‌هاي مختلف اخلاقيست.
كتاب شامل يك «مقدمه» داراي هفت «منزل»- و- هفت «كشور» (- اقليم)- و- شش «مسافت» (- شش فاصله ميان هفت اقليم) است و مسافتها بترتيب بعد از هر كشور و ميان كشور مقدم بر آن و مؤخر از آن قرار گرفته است.
در «منزلهاي هفتگانه» مقدمه گذشته از صفات انسان كامل كه بناي علم اخلاق بر آنست، ببعضي از صفات و ملكات پسنديده و فايده هريك اشاره شده و در كشورها و مسافتها بيشتر بسياست و كشورداري و بحث درباره
______________________________
- 14. در همين كتاب (ج 4) بارها از لطائف‌نامه و نيز از ترجمه حكيم شاه محمد بنام آنها يا بنام مجالس النفائس استفاده و بدانها اشاره شده است.
(1)- ضميمه فهرست ريو، ص 304.
ص: 1649
پادشاهان و وزيران و عاملان دولت و مقامها و مرتبه‌هاي آنان و در بايستهاي هريك ازين مقامها و مرتبه‌ها و بحث درباره كشورها و بلاد معروف آنها و بسياري از مطلبهاي تاريخي [همراه با بعضي اشتباهها و خلطها] پيش و بعد از اسلام اشاره شده است.
اينك براي آنكه خواننده بهتر از محتواي اين كتاب ارزنده آگاه شود تمام فهرست آن را درينجا نقل مي‌كنم:

مقدمه در هفت «منزل»:
منزل اول در شناختن انسان كامل و فايده خدمت.
منزل دوم در صفت ادب و مرتبه يافتن اهل طلب.
منزل سيوم در صفت تواضع و فايده آن.
منزل چهارم در صفت حلم و بهره آن.
منزل پنجم در صفت صلاح و فايده آن.
منزل ششم در صفت قول و صدق.
منزل هفتم در صفت افعال حميده.

كشورهاي هفتگانه و مسافتهاي شش‌گانه:
كشور اول: در رعيت‌پروري و معدلت گستري و تاريخ سكندر و بستن سد يأجوج و مأجوج و اسامي بلاد آن كشور.
مسافت اول: در آنچه پادشاهان را بايد، و تاريخ پادشاهي فيروز بن يزدجرد و پادشاهي هرمز و جنگ بهرام چوبين با ملك ترك و پادشاه شدن خسرو پرويز.
كشور دوم: در پيدا شدن قضات و صفت علما، و تاريخ پادشاهي شديد و شداد و اسامي بلاد آن كشور.
ص: 1650
مسافت دوم: در صفت علوّ همت و اعتقاد و حق نمك نگاه داشتن و تاريخ پادشاهي اسمعيل ساماني و [يعقوب] ليث صفار.
كشور سيوم: در ضبط و سياست و بيان هزيمت خوردن افراسياب از زوبن طهماسب و پيدا شدن ايام عيد و خطبه خواندن ملوك و تاريخ پادشاهي منوچهر و فريدون و صفت طوفان و اسامي بلدان آن كشور [مقصود كشوريست كه منوچهر بر آن حكومت داشت يعني ايران].
مسافت سيوم: در صفت پيدا شدن آسمانها و زمينها و بهشت و دوزخ و عجائب و غرائب عالم و تاريخ پادشاهي هوشنگ و ترتيب اسباب سلطنت.
كشور چهارم: در نگاه داشتن خاطرها و مرتبه يافتن سلطان سنجر ماضي رحمه الله و اسامي بلاد آن كشور.
مسافت چهارم: در صفت فراست زنان و قصه حضرت سليمان عليه السلام و بلقيس و تاريخ پادشاهي شاپور بن اردشير و حكايت نصيره.
كشور پنجم: در باب قضا و قدر و تاريخ سلطنت سلطان ادهم و اسامي بلاد آن كشور.
مسافت پنجم: در صفت منشيان صاحب كمال و احوال مباشران و عمال.
كشور ششم: در صفت وزرا و تاريخ آصف برخيا و حكما و قلم‌زنان و كاتبان و نقاشان و شعرا.
مسافت ششم: در بيان سؤالات صحيفه كه جبريل عليه السلام بانگشتري مملكت بحضرت داود آورد و سليمان
ص: 1651
جواب گفته انگشتري را تصرف نمود.
كشور هفتم: تاريخ پادشاهي جمشيد و كشته شدن سياوش و پيدا شدن كيخسرو و احوال حاتم طائي و پيدا شدن شراب و خاتمه كتاب.
اين كتاب پرارزش بشماره 2215 فهرست كتابخانه ديوان هند (اينديا آفيس) توصيف شده است و دكتر هرمان اته مؤلف فهرست مذكور نوشته است كه اسم مؤلف آن در هيچ‌جا نيامده «1». نسخه مذكور بتاريخ بيستم شعبان سال 1141 ه بخط مهر علي كتابت شده و بنابراين از كتابت نسخه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران (سده يازدهم) اندكي جديدتر است.
5) روضة السلاطين كه سالها بعد از ترجمه مجالس النفائس بسال 960 ه بنام ميرزا شاه حسن بن شاه بيگ ارغون در هفت باب تأليف شده مشتمل است بر ذكر پادشاهاني كه شعر مي‌سروده‌اند بدين شرح:
باب اول وجه تسميه شعر و احوال بهرام گور و ابتداي نظم فارسي و احوال سلطان سنجر ماضي و طغرل بيگ سلجوقي كه گاهي بنظم التفات فرموده‌اند.
باب دوم در بيان احوال پادشاهان چغتاي اوزبك و سلاطين ايشان كه اشعار خوب گفته‌اند و در ميان مردم شهرت تام دارد.
باب سوم در بيان احوال پادشاهان چغتاي از اولاد امجاد امير تيمور صاحبقران كه در سمرقند و خراسان بوده ابيات و اشعار نيك فرموده‌اند و ديوان غزل ترتيب داده‌اند.
باب چهارم در بيان احوال پادشاهان عراق و روم كه نظم گفته‌اند.
باب پنجم در ذكر سلاطين و ملوك هندوستان كه بنظم ميل كرده‌اند.
باب ششم در بيان احوال امراي عاليشان پادشاه نشان كه سر اطاعت بهيچكس فرونياورده‌اند و ابيات خوب دارند.
______________________________
(1)- فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ديوان هند، هرمان اته، ستونهاي 1207- 1208.
ص: 1652
باب هفتم در ذكر جميل حضرت نواب و ختم كتاب؛ و مقصود او از «حضرت نواب» ممدوح او ميرزا شاه حسن ارغونيست.
اين تذكره صرف‌نظر از بعضي نقصها و بي‌دقتيهايي كه در آن مي‌بينيم بسبب اشتمال بر اطلاعات سودمند، خاصه درباره پادشاهان پارسي‌گوي جغتايي و مغول تبار آسياي مركزي، قابل توجهست، و اگرچه در اين كتاب از پادشاهان مذكور در لباب الالباب عوفي و شعرهايشان استفاده نشده ولي بسبب احتواء بر اطلاعات خوبي درباره مظفريان و جلايريان و تركمانان سپيد گوسفند و سيه گوسفند و چهار تن از صفويان (شاه اسمعيل اول، شاه تهماسب، سام ميرزا، بهرام ميرزا) و ملوك هند و سند باضافه شاهان تركزاد آسياي مركزي و بعضي فوائد ديگر در حقيقت حكم ذيلي بر اثر ذيقيمت عوفي يافته است.
اين كتاب دوبار در سنواتي نزديك بهم بطبع رسيد. دوست فاضل درگذشته من سيد پير حسام الدين راشدي پاكستاني آن را بسال 1968 ميلادي در كراچي بطبع رسانيد و استاد فقيد دكتر عبد الرسول خيامپور بسال 1345 ش در تبريز چاپ كرد «1».
6) صنايع الحسن در صنعتهاي شعري و عروض و قافيه كه بنام ميرزا شاه حسن ارغوني حكمران سند تأليف شده و مرحوم سيد پير حسام الدين راشدي نسخه‌يي از آن در كتابخانه خود داشت.
7) جواهر العجايب در بيان حال بيست و پنج تن از زنان شاعر بنظم تاريخيست كه از مهستي «2» آغاز مي‌شود و فخري آن را بسال 963، سال جلوس جلال الدين اكبر بر تخت سلطنت، بنام جيجي بيگم مخاطب به «ماهم» مادر رضاعي آن پادشاه تأليف كرد «3»، و آن نخست بسال 1873 ميلادي در لكنهو و
______________________________
(1)- و نيز بنگريد بهمين كتاب، ج 4، چاپ پنجم 1368، حاشيه ص 129- 130.
(2)- درباره او فعلا بنگريد بروز روشن، تهران 1343، ص 785- 787.
(3)- درباره او گويد:
كامكار بخت و دولت ما هم بلقيس قدرآنكه شد پرورده او را درّ شاهي در كنار
ص: 1653
سپس دوبار ديگر در هند چاپ شد «1». تقي الدين اوحدي ازين كتاب در تأليف عرفات فايده برده و بنام تذكرة النساء از آن ياد كرده است.
8) ديوان اشعار. چنانكه اوحدي بلياني نوشته فخري ديواني قريب به پنجهزار بيت داشته كه اوحدي آن را در شهر اگره نزد او ديده و از آن اشعاري در عرفات العاشقين ثبت نموده است. از فخري هرويست «2»:
هست آينه صنع خدا روي تو ما رادر آينه مي‌بين بنگر صنع خدا را
جايي كه رسيدست كف پاي تو بوسم‌چون زهره آن نيست كه بوسم كف پا را
گل پيرهنا چون كشمت تنگ در آغوش‌كآن بخت ميسر نشود غير قبا را
تا پيك صبا كرد طواف سر كويت‌در ديده كشم خاك ره پيك صبا را
ما را بجفا هجر برانداخت، كجايي‌اي آنكه برانداخته‌اي رسم وفا را
هرچند فراموشيت آيين شده باشديكباره فراموش مكن جانب ما را
فخري بدعا يافته‌ام دامن وصلش‌سهوست كه گويم اثري نيست دعا را **
سجده غير از كعبه كويت نمي‌شايد مراكافرم گر جز بر اين در سر فرود آيد مرا
جانب بيت الحرم پيمودن راهم چه سودچون حريم كعبه كوي تو مي‌بايد مرا
تا خيالت در دل آمد چشم پوشيدم ز خلق‌جز بديدارت نخواهم چشم بگشايد مرا
______________________________
(1)- تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 417 ببعد و ترجمه تاريخ ادبيات اته، ص 5 و ص 14. اته تاريخ تأليف اين كتاب را 947 ذكر كرده و آقاي گلچين معاني (تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 419) اين تاريخ را به 974 تغيير داده (و شايد هم تصحيح كرده است زيرا فخري يكبار ديگر اين كتاب را به عيسي طرخان حكمران سند (961- 974) با تغيير ديباچه تقديم كرده است.
(2)- شعرهايي كه از فخري هروي در متن آمده همه از كتاب تاريخ تذكره‌هاي فارسي نقل شده است. ج 1، ص 431- 433 و ص 424.
ص: 1654 گفت جاي ديگري زين در نكردي اختيارچون كنم جاي دگر خاطر نياسايد مرا
فخري آن مه چند فرمايد كه باشم در هرات‌بنده فرمانم اما اين نفرمايد مرا **
اي مرهم جان ريش خونين جگران‌چون چشم تو نيست لطف اين سيمبران
سوي تو بود چشم اميدم نگران‌يك چشم بود هزار لطف دگران

20- خورشاه «1»
خورشاه بن قباد حسيني معروف به «ايلچي نظامشاه» از مورخان سده دهم هجريست. بنابر نقل بداؤني در منتخب التواريخ وي در عراق ولادت يافت و سپس بهند رفت.
مقصود آنست كه خورشاه از متولدان هند نيست بلكه ولادتش در ايران (و شايد در عراق عجم) اتفاق افتاد «2». وي در دوران سلطنت برهان نظامشاه فرمانرواي احمد نگر (914- 961 ه) بدكن رفت و بآن پادشاه اختصاص يافت، و در همان حال بشاه طاهر دكني (م 953 ه) از پيشوايان شيعه اسمعيلي كه شرح حالش را در شمار شاعران و نويسندگان ديده‌ايم، ارادت مي‌ورزيد، و بعيد نيست كه خود هم مانند شاه طاهر و نظامشاه از شيعيان اسمعيلي بوده باشد «3».
خورشاه در سال 952 ه از جانب نظامشاه مذكور، و نيز برسالت از
______________________________
(1)- درباره سرگذشت او علاوه بر آنچه خود در تاريخ ايلچي نظامشاه نوشته، و غير از اشاره بداؤني در منتخب التواريخ بحال و كار او، رجوع شود بشرح مفصل چارلز ريو در فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ج 1 ص 107- 111 و ضميمه آن فهرست، ص 19- 22.
(2)- اشاره بداؤني سبب شده است كه بعضي خورشاه را «عراقي» بنويسند (تاريخ نظم و نثر در ايران ... ص 355).
(3)- بنگريد بهمين جلد، ص 664.
ص: 1655
طرف شاه طاهر دكني با هديه‌هاي بسيار كه بهزار تومان برمي‌آمد، بسفارت بخدمت شاه تهماسب صفوي گسيل شد و در ماه رجب آن سال بشهر ري رسيد و چون در اين هنگام شاه تهماسب در فيروز كوه توقف داشت رسالت خود را باطلاع رسانيد و دستور داده شد كه از ري بقزوين رود و او بآنجا رفت و يك ماه دنبال‌تر بحضور پذيرفته شد و هديه‌ها و رسالت خود را چه از جانب نظامشاه و چه از طرف شاه طاهر بخدمت شاه تهماسب برگزارد و بدين ترتيب عنوان «ايلچي نظامشاه» براي او بر سر زبانها افتاد و بماند.
ايلچي نظامشاه پس از گزاردن رسالت يك سال و نيم در خدمت شاه تهماسب ماند و در ركابش بگرجستان و شروان رفت و خود نيز سفرهايي در ناحيتهاي ايران و از آنجمله بگيلان و مازندران كرد و تا سال 971 ه در ايران و سرگرم تأليف كتاب خود بود و چون بهند بازگشت بدربار قطبشاهيان گلكنده (غلكنده) پيوست و در خدمت ابراهيم قطبشاه (957- 989 ه) درآمد و همانجا ماند و كتاب خود معروف بتاريخ ايلچي نظامشاه را كه تا آخرهاي زندگاني سرگرم فراهم آوردن آن بود بنام پادشاه ياد شده درآورد تا در 25 ذو القعده سال 972 درگذشت.
تاريخ ايلچي نظامشاه كتابي مشروح و بزرگست كه با مراجعه بمأخذهاي مختلف بنگارش درآمده و چنانكه مؤلف خود گفته «از مطالعه تاريخ طبري و جوامع الحكايات و جامع التواريخ جلالي و مجمع الروايات و مختصر بيضاوي و قصص الانبيا و عيون التواريخ و روضة الشهدا و عمدة الطالب و فصول المهمه و بحر مناقب و كشف الغمه و از كتاب معجم في الاخبار حالاتي چند بوضوح انجاميد و از بدايع وقايع انبيا عليهم السلام تحقيق گرديد و از جلد ثالث روضة الصفا كه بسلامت الفاظ آراسته و پيراسته است انتخابي نمود و از لب التواريخ و واقعات شيخ زين بعض حكايات در حيز بيان آورد ...» و علاوه برين در بسي از جايها از تاريخ گزيده و ظفرنامه و حبيب السير و نسخ جهان‌آرا استفاده كرده و اسم برده است، و چنانكه از طرح عمومي كتاب كه
ص: 1656
مؤلف معرفي كرده است برمي‌آيد، اين كتاب بر گرده تاريخهاي مفصل عمومي تنظيم شده و تازگي آن بيشتر در شرح مستوفاي او درباره تاريخ شاهان دكن است.
از ميان نسخه‌هاي اين كتاب محرّر اين سطور نسخه شماره 3535.Or كتابخانه موزه بريتانيا را ديده و از آن بسبب اهميتي كه دارد اين بخش از ديباچه را كه ضمنا فهرست مطالب كتاب نيز هست در اينجا نقل نموده است:
مقدمه در سبب آفرينش عالم و مقصود از ظهور ابو البشر آدم (ع) و بعضي از واقعات اولاد امجاد تا بعثت نوح نبي عليه السلام و ذكر طوفان.
مقاله اول در ذكر ملوك عجم و غيره و در بعضي از مشاهير انبيا علي نبينا و عليهم السلام كه در عهد دولت اين طبقه عاليمقام مبعوث شده‌اند و بيان مجملي از احوال حكماء. اين مقاله محتويست بر پنج گفتار: گفتار اول در ذكر سلطنت پيشداديان و ظهور بعضي از انبيا كه در زمان ايشان واقع شده- گفتار دوم در پادشاهي كيان و زمره‌يي از انبياي عاليشان كه در عهد دولت ايشان مبعوث گشته‌اند- گفتار سيوم در تفصيل احوال سكندر فيلقوس و ذكر استيلاي او بر معموره عالم و ايالت پادشاهان اشكانيان و بيان حكومت ملوك طوايف و ظهور بعضي از انبياي هدايت نشان- گفتار چهارم در ذكر ملوك ساسانيان كه ايشان را اكاسره مي‌گويند- گفتار پنجم در ذكر ملوك يمن و قصه اصحاب فيل و بيان حكومت قياصره روم بر سبيل اجمال.
مقاله دويم در ذكر تولد و بعثت حضرت خاتم النبيين و سيد المرسلين صلوات الله عليه و علي آله اجمعين و شرح غزوات آن حضرت و خلافت اصحاب و امامت ائمه اثني عشر عليهم السلام و وقايع بني اميه و خلافت بني عباس و رجوع خلايق بآن كرياس سلطنت اساس. اين مقاله نيز مشتملست بر پنج گفتار: گفتار اول در ذكر ولادت سيد كاينات و بيان بعثت و غزوات و ساير حالات آن حضرت تا زمان وفات- گفتار دويم در شرح خلافت اصحاب و وقايع ايشان بر سبيل ايجاز و اختصار- گفتار سيوم در ذكر ولايت
ص: 1657
و امامت حضرت شاه اوليا وصي رسول خدا علي مرتضي عليه السلام و بيان امامت ائمه اثني عشر صلوات الله و سلامه عليه و عليهم اجمعين الي يوم المحشر- گفتار چهارم در ذكر وقايع بني اميه و افعال شنيعه ايشان و ظهور مختار ثقفي و هجوم شيعيان و حدوث فتنه و آشوب كه در آن عهد و اوان روي نمود- گفتار پنجم در ذكر خروج خلفاي عباسيه بامداد ابو مسلم مروزي و استيلاي ايشان بر بلاد اسلام.
مقاله سيوم در ذكر پادشاهاني كه در عهد دولت خلفاي بني عباس رتبه سلطنت يافته بر مسند عزت و كامراني جلوس نموده‌اند و اين مقاله مشتملست بر سيزده گفتار: گفتار اول در ذكر ايالت حسين بن طاهر ذو اليمينين و اولاد او- گفتار دويم در بيان پادشاهي آل ليث- گفتار سيوم در ذكر سلطنت سامانيه و بيان حال قابوس وشمگير- گفتار چهارم در ذكر سلطنت آل بويه- گفتار پنجم در ذكر سلطنت ملوك سبكتكين- گفتار ششم در ذكر حكومت ملوك غور و غرجستان- گفتار هفتم در بيان سلطنت سادات اسمعيليه- گفتار هشتم در ذكر سلطنت آل سلجوق- گفتار نهم در ذكر حكومت ملوك نيمروز- گفتار دهم در بيان حكومت ملوك كرت- گفتار يازدهم در ذكر حكومت و ايالت اتابكان- گفتار دوازدهم در ذكر سلطنت خوارزمشاهيان- گفتار سيزدهم در شرح احوال قراختائيان.
مقاله چهارم در ذكر سلاطين تركستان و بيان ظهور چنگيز خان و اولاد او و شرح استيلاي ايشان بر بلاد توران و ايران، و اين مقاله مشتملست بر چهار گفتار: گفتار اول در ذكر نسب تركان و شرح حال ايشان- گفتار دويم در ذكر ظهور چنگيز خان و سلطنت اولاد او و اتباع او كه بر بلاد تركستان و ماوراء النهر واقع شده- گفتار سيوم در ذكر سلطنت هولاگو خان و توجه او ببلاد ايران و بيان حكومت اولاد او- گفتار چهارم در ذكر ايالت آل مظفر كه تربيت از دودمان هلاگو خان يافته‌اند.
مقاله پنجم در ذكر ظهور و خروج حضرت صاحبقران
ص: 1658
امير تيمور گوركان و بيان سلطنت اولاد و اسباط او بر اكثر معموره جهان. اين مقاله مشتملست بر سه گفتار: گفتار اول در شرح ظهور حضرت صاحبقران و استيلاي او بر اكثر جهان- گفتار دويم در ذكر سلطنت حضرت خاقاني شاهرخ ميرزا و اولاد عظام او- گفتار سيوم در ذكر پادشاهي باقي اولاد صاحبقران.
مقاله ششم در ذكر پادشاهي تراكمه قراقوينلو و آق‌قوينلو كه بتركمانان اشتهار يافته‌اند و شرح ظهور حضرت شاه جمجاه شاه اسمعيل صفوي و سلطنت ولد ارشدش شاه طهماسب و ذكر جمعي از پادشاهان جيلان و شروان بلكه تمامي حكام طبرستان كه معاصر اين دو پادشاه عاليشان بوده‌اند و همواره رقم اطاعت امر ايشان را بر صحيفه خاطر ثبت مي‌نموده‌اند؛ و شمه‌يي از حالات سلاطين ذي شوكت ديار روم و آن مرز و بوم و اين مقاله مشتملست بر پنج گفتار: گفتار اول در ذكر سلاطين قراقوينلو- گفتار دويم در ذكر سلطنت آق‌قوينلو- گفتار سيوم در ذكر ظهور حضرت شاه عالي‌نژاد شاه اسمعيل صفوي و بيان سلطنت خلف ارشدش شاه فلك قباب شاه طهماسب انار الله برهانه- گفتار چهارم در ذكر ايالت ملوك طبرستان- گفتار پنجم در ذكر پادشاهان روم و بيان سلطنت ايشان بر سبيل ايجاز و اختصار.
مقاله هفتم در ذكر سلاطين هندوستان كه در زمان اسلام قدم بر سرير سلطنت آن ديار نهاده‌اند و اين مقاله محتويست بر پنج گفتار: گفتار اول در ذكر سلاطين دهلي و توابع- گفتار دويم در بيان پادشاهي طبقه افغان در دار الملك دهلي و آن حدود- گفتار سيوم در ذكر سلاطين خلجي كه در بلاد بنگاله و هند علم پادشاهي برافراشته‌اند و انقراض دولت ايشان- گفتار چهارم در ذكر ايالت و پادشاهي حكام گجرات- گفتار پنجم در ذكر سلاطين بهمني كه در مملكت دكن رايت ايالت برافراشته‌اند و بيان انتهاي دولت ايشان.
كار خور شاه در بيان وضع دكن بعد از مرگ محمود شاه ثاني و سلطنتهاي ضعيف بهمنيان تا حدود 932 و 933 هجري و تقسيم ممالك آنان
ص: 1659
بين امراي پنجگانه‌اشان نظام الملك، عادل خان، قطب الملك- عماد الملك- قاسم بريد باتمام مي‌رسد. اين سرداران اخير بترتيب پادشاهيهاي زيرين را تشكيل دادند: نظامشاهيان در احمدنگر- عادلشاهيان در بيجاپور- قطبشاهيان در گلكنده- عمادشاهيان در برار- بريدشاهيان در بيدار.
خورشاه از ميان اين دولتها كه از تجزيه قلمرو بهمنيان پديد آمده بود، نخست با نظامشاهيان و در پايان عمر با قطبشاهيان سروكار داشت چنانكه گذشت.
باتوجه بفهرستي از محتويات كتاب كه مؤلف آن ترتيب داده، و بسيار كلي و مجمل است، وسعت دامنه مطالب در تاريخ ايلچي نظامشاه معلوم مي‌گردد، و اگر خواننده با صبر بيشتر و حوصله وسيعتري بتجزيه و تحليل موضوعات اين كتاب بپردازد، بيش از اينها بارزش و اهميت آن پي خواهد برد.
اين كتاب با زباني ساده نوشته شده و از زياده‌رويهاي منشيانه و درازگويي‌هاي متصنعانه در آن نشاني نيست مگر آنكه از مأخذهايي كه خورشاه زيردست خود داشت گاه اثرهايي پذيرفته باشد.

21- سامي «1»
ابو النصر سام ميرزا دومين پسر شاه اسمعيل صفوي، روز سه‌شنبه بيست و يكم شعبان سال 923 ه
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* آتشكده آذر بتصحيح مرحوم دكتر سادات ناصري، ص 62- 63.
* ايضاح المكنون، اسماعيل پاشا البغدادي، ستون 250.
* هدية العارفين، اسماعيل پاشا البغدادي، استانبول 1951، ج 1، س 382.
* مجمع الفصحاء هدايت، ج 1، ص 31.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 155- 157.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2 ص 319.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 367- 368.-
ص: 1660
نزديك مراغه زاده شد. للگي او بدورميش خان بن عبدي بيگ تواچي تفويض گرديد. وي در زمان پدر و برادر، از اوان كودكي و خردسالي، نخست حكمران گيلان و بعد از آن حكمران خراسان گشت و در هرات مستقر شد و دورميش خان شاملوي مذكور (م 931) لله او و امير الامراء خراسان و وزيرش كريم الدين خواجه حبيب الله ساوجي (م 932) تا چندي بست و گشاد كارها را برعهده داشتند و بعد از مرگ دورميش خان برادرش حسين خان شاملو جاي او را گرفت و در اين ميانها عبيد الله خان اوزبك چندبار بخراسان حمله كرد و در چهارمين حمله او كه بمحاصره مشهد انجاميد حسين خان از مشهد خارج شده بسيستان و كوچ (- قفص) و بلوچ و از آنجا بشيراز رفت و شاه تهماسب بسال 936 عزيمت خراسان نموده بعد از فرار عبيد الله خان در هرات نزول كرد و حكومت خراسان را ببهرام ميرزا برادر كوچكتر از سام ميرزا داد و غازي خان تكلو را لله او نمود و بعراق
______________________________
* تاريخ نظم و نثر فارسي در ايران، سعيد نفيسي، ص 377- 379.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ابن يوسف شيرازي، ج 2، تهران 1316- 1318 شمسي، ص 461- 463.
* تحفه سامي، سام ميرزا، تهران 1314.
* نتايج الافكار، محمد قدرت الله، بمبئي 1336، ص 331- 332.
* تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ترجمه دكتر رضازاده شفق، تهران 1337، ص 5.
* تذكره شاه تهماسب، برلين 1343 ه. ق، ص 16، 17، 25.
* تاريخ ادبيات ايران از آغاز عهد صفويه تا زمان حاضر، ترجمه مرحوم رشيد ياسمي، تهران 1329 ش. (چاپ دوم)، ص 35، 316.
* دانشمندان آذربايجان، محمد علي تربيت، ص 176- 178.
* حبيب السير، تهران خيام، ج 4، از ص 555 ببعد.
* احسن التواريخ روملو، كلكته 1931 ميلادي، ص 260- 263 و موارد ديگر.
* كتابهاي ديگري از تاريخ صفويه موردهاي مختلف. بعضي از مأخذها كه ذكر شده مانند مجمع الفصحا و نتايج الافكار با اشتباهاتي همراهست و خواننده در صورت مراجعه توجه خواهد كرد.
ص: 1661
بازگشت ليكن عبيد الله خان پنجمين بار بسال 938 ه بخراسان حمله برد و هرات را محاصره كرد.
اين بار محاصره بطول انجاميد تا آنكه شاه تهماسب باز بسال 939 بخراسان رفت و سام ميرزا را دوباره بحكومت خراسان گماشت و اغزيوار خان شاملو را لله او و امير الامراء خراسان كرد ولي چندي ازين امر نگذشت كه سام ميرزا و اغزيوار خان بي‌اجازت پادشاه در سال 941 بقصد تسخير قندهار رفته آن شهر را محاصره كردند. اغزيوار خان در جنگ با كامران ميرزا برادر همايون پادشاه كشته شد و سام ميرزا بقلعه طبس گيلكي روي نهاد و در آنجا تحصن اختيار كرد و چون عبيد الله خان يكي دوبار در اين ميان بخراسان تاخته بود شاه تهماسب در سال 943 بخراسان رفت و در هرات فرود آمد و بفرمان او و امان‌نامه‌يي كه بخط خود نوشت سام ميرزا از طبس بخدمت شتافت و با آنكه بخشوده شد حكومت خراسان ازو سلب و بپسر شاه تهماسب سلطان محمد ميرزا (پدر شاه عباس) واگذار گرديد.
ازين پس سام ميرزا موكب شاهي را ملازمت مي‌كرد و در سفر همايون بايران (سال 951 ه) جزو پيشبازكنندگان بود، و وي نزديك دوازده سال بدينگونه زيست تا در سال 956 از پادشاه تقاضا كرد تا او را از ملازمت معذور دارد و شاه تهماسب در همان سال توليت بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي را بدو داد و او در اردبيل با عده‌يي از اديبان و شاعران و عالمان كه بر درگاهش گرد آمده بودند بسر مي‌برد تا در سال 965 گويا بسبب طغيان دستگير و در قلعه قهقهه زنداني شد تا در سال 975 در آنجا بدرود حيات گفت و اينكه بعضي پنداشته و نوشته‌اند كه در 983 با ديگر شاهزادگان صفوي كشته شده است درست نيست.
سام ميرزا شاهزاده‌يي باذوق و شاعر و فاضل و دوستدار شاعران و دانشمندان بود. اشعار كمي از او نقل شده و در بعضي از مأخذها مانند روز روشن و مجمع الفصحا گزارشهاي نادرست درباره او و اشعارش آورده‌اند،
ص: 1662
اما كار مهم و پرارزش او تدوين كتاب مشهور تحفه سامي است در تذكره احوال شاعران اواخر عهد تيموري و اوايل دوران صفوي كه بسال 957 تأليف شد و مؤلف خواسته است شاعراني كه در تذكرة الشعراء دولتشاه سمرقندي و بهارستان جامي و مجالس النفائس امير علي شيرنوايي از نظر مؤلفان دور مانده و نيز آنها كه بعد از تأليف كتابهاي مذكور زبان بسخنوري گشوده‌اند در كتاب وي ذكر شوند «1» «و اين صحيفه گرامي كه موسومست بتحفه سامي مشتمل است بر يك تنبيه و هفت صحيفه و يك خاتمه» «2». وي در زير عنوان «تنبيه» مي‌گويد «بر رأي فضيلت آراي سالكان مسالك انصاف و منصفان دور از تعصب و اعتساف مخفي نماناد كه در خلال احوال اين طايفه خيرمآل اگر بذكر بعضي كه مخالفتي از ايشان ظاهر شده باشد پردازد نه پايه دين را از آن اختلاليست و نه چهره دولت را از آن گرد ملالي، چه در قرآن مجيد بصفت لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين، قل هو الله احد با تبت يدا ابي لهب قرينست و سير انبياي كرام عليهم التحية و السلام با ذكر عصيان و طغيان جبابره و فراعنه همنشين، بل غرض از ايراد اين جماعت تاريخست نه شمول عاطفت و عنايت» «3» زيرا وي در صحيفه اول بعد از ذكر احوال «خطائي» يعني پدرش شاه اسمعيل و بعضي از شاهزادگان صفوي بذكر نام و حال گروهي ديگر از پادشاهان و شاهزادگان تيموري و اوزبك توجه مي‌نمايد و نمي‌گذارد تا تعصبات سياسي يا مذهبي او را از استواري كارش در ذكر شاعران زمان از هر مذهب و طبقه كه بوده باشند بازدارد.
نثر سامي در تحفه بسيار پخته و مبتني بر تعليم است و اشعاري كه گاه‌گاه از خود بويژه در مقدمه آورده است نشان از رواني سخن و توانايي او در شاعري مي‌دهد. كتاب او براي آشنايي با عده‌يي از شاعران كه در
______________________________
(1)- تحفه سامي، ص 4.
(2)- ايضا همانجا.
(3)- ايضا ص 5.
ص: 1663
فترت اواخر عهد تيموري و بايندري و دوره انتقال قدرت بصفويان مي‌زيسته‌اند بسيار محل استفاده است.
بجز مقدمه كوتاه و «تنبيه» كه از آنها سخن گفته‌ام، صحيفه‌هاي هفتگانه و خاتمه كتاب چنين است: 1) در ذكر شمه‌يي از حال فرخنده‌مآل حضرت صاحبقران مغفور (- شاه اسمعيل اول) و اولاد و احفاد [او و] سلاطين معاصر ايشان، 2) در ذكر سادات عظام و علماي افادت اعلام، 3) در ذكر وزراي مكرم و ساير ارباب قلم، 4) در ذكر اسامي حضرات واجب التعظيم كه اگرچه شاعر نبوده‌اند گاهي زبان بگفتن شعر مي‌گشوده‌اند، 5) در ذكر شعراي مقرر و فصحاي بلاغت‌گستر، 6) در ذكر طبقه تركان و شعراي مقرر ايشان، 7) در ذكر ساير عوام و اختتام كلام. در خاتمه كوتاه كتاب از اتمام آن اظهار خشنودي كرده و چند بيت از سخن خود آورده كه از آنجمله است اين رباعي:
خون در جگرم ز لعل جان‌پرور تست‌تنگي دلم ز حقه گوهر تست
هر تار ز كاكلت جدا فتنه‌گريست‌حاصل كه تمام فتنه‌ها در سر تست اين رباعي را هم آذر ازو آورده است:
معشوقه چو عشوه دلاويز كندعاشق ز بلا چگونه پرهيز كند
با دست نصيحت كسان در گوشم‌اما بادي كه آتشم تيز كند با ملاحظه صحيفه‌هاي هفتگانه تحفه معلوم مي‌شود كه صحيفه اصلي كتاب قسمت پنجم آنست كه در نسخه چاپي (تهران 1314 ش بسعي مرحوم وحيد دستگردي) از صفحه 85 تا 179 را گرفته است.

22- مصلح الدين لاري «1»
علامه مصلح الدين محمد بن صلاح [الدين] بن جلال [الدين] بن كمال [الدين] بن محمد السعدي انصاري
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* احسن التواريخ روملو، چاپ افست تهران از روي چاپ كلكته، ص 454.-
ص: 1664
عبادي شافعي لاري، معروف به «مصلح الدين لاري» از دانشمندان و مؤلفان بزرگ و بسيار مشهور سده دهم است كه بپارسي و بتازي (و بيشتر بتازي) اثرهايي در فنون مختلف علمي و ادبي ازو برجاي مانده و يكي از چهره‌هاي بسيار درخشان عهد خود در ميان دانشمندان است.
ولادتش در لارستان اتفاق افتاد و تحصيلات عاليه‌اش در شيراز انجام يافت. نخست شاگرد مير غياث الدين منصور دشتكي شيرازي (م 948) «1» بود و سپس نزد مير كمال الدين حسين لاري شاگرد ملا جلال دواني تلمذ كرد و بعد از مدتي تحصيل و تحقيق در شيراز عازم هند شد و مدتي در دربار همايون پادشاه (937- 963 ه) بسر برد و از رجال مقرب درگاه او بود و گذشته ازين بقول تقي اوحدي بلياني چندگاهي هم در تتهه با گروهي از شاعران و فاضلان معروف عهد مثل علاء الدين لاري «2» و شاه جهانگير هاشمي صاحب مظهر الآثار «3» و جز آنان در مجالس ميرزا شاه حسن ارغوني حكمران سند و تتهه (930- 961
______________________________
-* فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 231- 232.
* كشف الظنون حاجي خليفه (كاتب چلبي)، چاپ استنبول موردهاي مختلف و متعددي كه در همين گفتار نشان داده خواهد شد.
* تاريخ نظم و نثر در ايران ... سعيد نفيسي، ص 355- 356.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 775- 777 و منقولات آن از تاريخ سند قاضي مير احمد منشي، و عرفات العاشقين اوحدي بلياني.
* روز روشن، تهران 1343، ص 680.
* هفت اقليم، تهران، ج 1، ص 257.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ديوان هند، ج 1، س 38- 39.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ص 115- 117.
(1)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 299- 304.
(2)- وي از عالمان عهد همايون و اكبر و مدتي آخوند دستگاه علي قلي خان ازبك خان زمان سيستاني از امراي عهد جلال الدين اكبر بود.
(3)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 653- 661.
ص: 1665
ه) بسر مي‌برد و بگفته مولوي محمد مظفر حسين صبا از رفقاي آن ميرزاي ارغوني بوده است:
مصلح الدين بعد از فوت همايون پادشاه در سال 963 عزم سفر حج از راه دريا كرد ولي در راه كشتي شكست و قريب چهارصد جلد از كتابهايش تلف شد و او بمشقت تمام بساحل رسيد و بعد ازين واقعه بقول حسن روملو «ببلده استنبول شتافت و سلطان سليم پادشاه روم وي را رعايت كرد» و او در استانبول با مفتي بزرگ ابو سعود آشنايي و دوستي گزيد و پس از چندي به «آمد» واقع در ناحيه ديار بكر منتقل گرديد و در 967 توليت مدرسه خسرو پاشا در آن شهر بدو واگذار شد ولي او بعد از مدتي از آنجا ببغداد رفت و با اسكندر پاشا والي عراق عرب بسر مي‌برد و با يكديگر مباحثه و مذاكره علمي داشتند. قاضي مير احمد بن مير منشي قمي در جلد پنجم خلاصة التواريخ، وقايع سال 980، گويد در سال 974 كه بزيارت عتبات رفته بود مصلح الدين را در بغداد در خدمت پاشاي ياد شده ديد و اين در همان اوان بود كه او بتأليف تاريخ خود اشتغال داشت.
چه حسن بيك روملو و چه قاضي مير احمد سنوات زندگاني استاد را قريب بنود سال نوشته‌اند و چون تاريخ وفاتش را هر دو در ذيل وقايع سال 980 ثبت كرده‌اند، بنابراين بايد ولادتش پيرامون سال 890 اتفاق افتاده باشد.
سال مرگش را كاتب چلبي (حاجي خليفه) بصورتهاي مختلف گمراه‌كننده‌يي ثبت نموده است چنانكه بحروف (نه برقوم) گاه 977 ه «1» و گاه 979 ه «2» و گاه 980 ه «3» نوشته است. چارلز ريو زير عنوان مرآت الادوار تاريخ وفات مصلح الدين را 979 ه كه متكي است بر يكي از اقوال سه‌گانه كاتب چلبي مرقوم داشته است و من باستناد ضبط روملو پيش ازين 980
______________________________
(1)- در ستونهاي 2029 و 191.
(2)- در ستونهاي 900، 69، 475، 1060، 1116، 1251، 1372 و 1893.
(3)- در ستون 516 ثمانين و تسعمائه و با اين حال بر آن افزوده شده است: «979 تقريبا».
ص: 1666
هجري را سال وفات استاد نوشته‌ام «1».
مصلح الدين شعر فارسي مي‌سرود و كلامي تخلص مي‌كرد. اوحدي بلياني و مولوي محمد مظفر حسين صبا چند بيت ازو نقل كرده‌اند و اين مؤلف اخير گفته است كه او را بجاي كلامي لاري «كاملي شيرازي» نوشته‌اند و البته درست نيست. غزل ذيل را صاحب عرفات ازو نقل كرده و مطلع آن در روز روشن نيز آمده است:
چه سبزه است كز آن روي آتشين برخاست‌كه ديد سبزه كه از آتش اين‌چنين برخاست
شب فراق تو از خون ديده دامانم‌چنان پر است كه نتوانم از زمين برخاست
براستي چو قد دلكش تو پاي «2» گرفت‌نشان راستي از سرو راستين برخاست
بخاك پاي تو كز آرزوي ديدارت‌نشست شاد كلامي ولي حزين برخاست «3» كلامي اثرهاي متعددي بپارسي و بتازي دارد. مهمترين اثر فارسي او كتاب مرآة الادوار و مرقات الاخبار است در تاريخ و او آن را باشاره سلطان سليم ثاني (974- 982 ه) تأليف كرده و در اين راه از مأخذهايي چند استفاده برده و نام آنها را در مقدمه كتاب آورده است مانند تاريخ الامم و الملوك محمد بن جرير الطبري، كامل ابن الاثير، تاريخ ابو حنيفه دينوري، تاريخ العالم ابو عبد الله ذهبي، تاريخ عبد الله بن سعد اليافعي، شاهنامه فردوسي، تاريخ مسعودي، تاريخ بناكتي، المنتظم ابو الفرج بن الجوزي، تاريخ عماد الدين بن كثير، كتاب المغازي محمد بن اسحق، كتاب المغازي ابن منبّه، تاريخ محمد بن اسمعيل بخاري، كبار الامم حمزة بن الحسن اصفهاني، كتاب الفتوح محمد بن اعثم كوفي، كتاب معارف ابن قتيبه، تجارب الامم ابن مسكويه، نوشته‌هاي ابن المقفع، طبقات فقهاي حنفيّه مجد الدين فيروزآبادي، طبقات شافعيه سبكي، مقامات يميني ابو نصر عتبي، تاريخ خسروي ابو الحسن
______________________________
(1)- همين جلد، ص 291.
(2)- در اصل: نام.
(3)- منقول از تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 777.
ص: 1667
محمد بن سليمان، جامع تاريخ آل سبكتكين ابو الفضل بيهقي، جوامع الحكايات عوفي، طبقات ناصري، زبدة التواريخ ابو القاسم محمد بن علي كاشي، تاريخ جهانگشاي عطاملك جويني، وفيات الاعيان ابن خلكان، تاريخ گزيده حمد الله مستوفي، نظام التواريخ قاضي بيضاوي، جامع التواريخ رشيد الدين فضل الله، تاريخ وصاف، مواهب الهي معين الدين علي يزدي، اخبار آل مظفر شرف الدين علي يزدي، روضة الاحباب جمال الدين محدّث، تاريخ حافظ- ابرو، روضة الصفاي ميرخواند و چندين كتاب ديگر.
مرآة الادوار بيك مقدمه و ده باب تقسيم مي‌شود: 1) باب اول انبيا از آدم تا نوح، 2) باب دوم پيشداديان، 3) باب سوم كيانيان، 4) باب چهارم ساسانيان و حكام عرب، 5) باب پنجم محمد بن عبد الله (ص) و خلفا، 6) باب ششم طبقات سلاطين در عهد عباسيان، 7) باب هفتم چنگيز خان و جانشينانش در چين و در ايران، قراختائيان و آل مظفر، 8) باب هشتم تيمور و تيموريان ايران، 9) باب نهم آق‌قويونلوها و آغاز دولت صفويان، 10) باب دهم سلاطين عثماني تا پادشاهي سلطان سليمان بن سلطان سليم. (كشف الظنون، ستون 1646).
اين كتاب را سعد الدين حسن مفتي معروف بخواجه افندي با اضافاتي بتركي ترجمه كرد، و باب دهم اين كتاب پس از تحرير ثانوي و تكميل بنام تاج التواريخ بصورت كتاب مستقلي درآمده است.
از تأليفات ديگر مصلح الدين بفارسي شرحي است كه بر رساله هيئت ملا علاء الدين علي بن محمد القوشجي (م 879 ه) نوشته است (كشف الظنون ستون 900).
و از تأليفات او بعربي است:
حاشيه بر شرح قاضي مير حسين بن معين الدين ميبدي «1» بر كتاب هداية الحكمه اثير الدين ابهري (كشف الظنون ستون 2029).
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 297- 299.
ص: 1668
شرح كتاب الاربعين نووي. الاربعين تأليف امام محيي الدين يحيي بن شرف النووي الشافعي (م 676) از جمله كتابهاي معروف اربعينات في الحديث «1» است كه بر آن چند شرح نوشته شده و شرح علامه مصلح الدين لاري از همه بهتر است چنانكه حاج خليفه شرحهاي ديگر را در برابر آن مانند بدنهاي بي‌روح دانسته است. (كشف الظنون س 60).
شرح الارشاد في فروع الشافعيه (تأليف شرف الدين اسماعيل يمني الشافعي م 836 ه). ازين كتاب بجز شرح قاضي مصلح الدين چند شرح ديگر معروفست (كشف الظنون س 69).
تعليقه مصلح الدين بر انوار التنزيل و اسرار التأويل «2» قاضي بيضاوي.
(كشف الظنون، س 191).
حاشيه بر مطالع الانظار ابو الثناء شمس الدين محمود اصفهاني (م 749 ه) كه آن خود شرحيست بر طوالع الانوار قاضي بيضاوي در علم كلام.
(كشف الظنون 1116).
فرائض اللاري كه شرحيست بر فرائض سجاوندي (سراج الدين محمد بن محمود سجاوندي حنفي) كه آن را فرائض سراجيه نيز گويند و شرح مصلح الدين بسبب اهميت اسمي جداگانه يافته است (كشف الظنون، ستونهاي 1247 و 1251).
حاشيه بر كافيه ابن حاجب، كافيه در نحو چنانكه مي‌دانيم اثريست از شيخ جمال الدين ابو عمرو عثمان معروف به ابن حاجب مالكي نحوي (م 646 ه) كه شرحها و حاشيه‌هاي متعدد بر آن نوشته‌اند و مصلح الدين لاري حاشيه‌يي بر آن نگاشته است بشيوه گفت‌وگو با عصام الدين ابراهيم بن محمد
______________________________
(1)- درباره اربعينات بنگريد بهمين جلد، ص 255.
(2)- درباره انوار التنزيل و مؤلف آن قاضي بيضاوي رجوع شود بهمين كتاب، ج 3، ص 218.
ص: 1669
اسفرايني (م 943 ه) و عبد الغفور لاري (م 912 ه) شاگرد جامي و ازين طريق مطلبهاي خود را بيان كرده و فوائد بسيار درباره آن مطالب فراهم آورده است.
(كشف الظنون، ستون 1372).

23- حسن بيگ روملو «1»
حسن بيگ (امير حسن، حسن سلطان) روملو از رجال معروف قزلباش در عهد شاه تهماسب و از مورخان مورد استناد در تاريخ عهد صفويست و با اين حال اطلاعاتي كه درباره او داريم بتمام از نوشته خود او و بميزان بسيار كم از عالم‌آراي عباسي نشأت مي‌كند.
چنانكه خود او در رويداده‌هاي سال 937 در كتاب خويش، احسن التواريخ، گويد: «درين سال راقم حروف حسن روملو در بلده قم متولد شد». پدرش را نمي‌شناسيم، قبيله او همچنانكه خود او و اسكندر بيگ تركمان بدفعات گفته‌اند «روملو» از اويماقهاي مهم قزلباشان بودند و در امور لشكري و كشوري صفويه شركت داشتند و از آنجمله نياي حسن بيگ يعني امير سلطان روملو والي قزوين و ساوجبلاغ بود و عده‌يي از سربازان (- قوشون) در اختيار داشت و نواده‌اش حسن بيگ بدفعات ازو در كتاب خود ياد كرده است.
اين امير سلطان و پدرش از سران روملو بودند و قزوين و ساوجبلاغ را به تيول داشتند و بر آن نواحي حكومت مي‌كردند و بهمين سبب در شرح
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* احسن التواريخ، چاپ افست تهران، 1347، ص 1، 295، 301، 316 و موردهاي ديگر.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 297.
* ضميمه فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 96- 97.
* مقدمه احسن التواريخ، چاپ كلكته، 1931 ميلادي بقلم‌C .N .Seddon
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 355 و 802.
ص: 1670
پادشاهي شاه تهماسب چندبار باسم او بازمي‌خوريم و معلوم مي‌شود كه او از سران مهم قزلباش در جنگهاي شاه تهماسب بود، از آنجمله در حوادث سال 943 مي‌بينيم «1» كه چون شاه تهماسب چهارمين بار بقصد قلع و قمع عبيد الله اوزبك خواست بخراسان رود پيشاپيش امير سلطان روملو را با صدر الدين خان استاجلو و سلطان علي طاتي اوغلي برسم منقلاي «2» از پيش روانه كرد و خود از پس آنها بطرف نسا و ابيورد رفت، عبيد الله خان با شنيدن نهضت قزلباشان بجانب خراسان، بماوراء النهر بازگشت و غائله اوزبكان موقتا برطرف شد.
اما امير سلطان روملو باتفاق شاهقلي خليفه مهردار بطرف قلعه طبس روانه شدند و سام ميرزا را كه در آنجا متحصن بود بنزد برادر آوردند «3»، و بعد ازين جريانات شاه تهماسب بجانب زمين داور و قندهار لشكر كشيد و بر كنار آب هلمند نزول كرد و فرمان داد «كه امير سلطان روملو با جنود بسيار روانه قندهار گردد و آن بلده را محافظت نمايد. بنابر آن امير سلطان روانه گشت» «4».
در رويداده‌هاي همين سال 943 مي‌بينيم بعد از آنكه بهرام ميرزا از گيلان بعراق گريخت «5» «بقزوين آمد و ... حسن روملو كه در آن اوان در قزوين بود و آن بلده به تيول جدّ او امير سلطان «6» مقرّر بود، باتفاق والده «7» مراسم استقبال و شرايط تعظيم و اجلال بجاي آورد ...» «8».
در رويداده‌هاي سال 946 گويد: «درين سال امير سلطان روملو كه والي قزوين بود و ساوجبلاغ، در تبريز وفات كرد. راقم اين حروف ذره بي‌مقدار كه
______________________________
(1)- احسن التواريخ، ص 275.
(2)- منقلاي- پيشرو لشكر، مقدمه، پيش قراول.
(3)- احسن التواريخ، ص 275، عالم‌آراي عباسي، ص 65.
(4)- احسن التواريخ، ص 277، حوادث همان سال 943؛ و نيز عالم‌آراي عباسي، ص 65.
(5)- شرح واقعه را در ص 278 احسن التواريخ بخوانيد.
(6)- در اصل اجداد امير سلطان، و اين محالست.
(7)- همچنين است در اصل.
(8)- احسن التواريخ، ص 278.
ص: 1671
نبيره اوست بمحنت قورچي‌گري گرفتار گرديد و قوشون او را به پير سلطان خليفه كه در بلاهت از اقران خود مستثني بود، عنايت فرمودند» «1».
ازين مقدمات كه بگذريم مي‌دانيم كه حسن بيگ بدينكه نبيره امير سلطانست اكتفا ننمود و جواني را بكسب كمالات در خدمت استادان زمان گذراند و از يكي از آنان بنام مالك ديلمي قزويني كه از خوشنويسان زمان بود نام مي‌برد و گويد «در علوم شاگرد مولانا جمال الدين محمود شيرازي بود، راقم اين حروف، ذره بي‌مقدار، حاشيه شمسيه پيش او خوانده» «2».
اين مولانا مالك ديلمي قزويني را اسكندر بيگ تركمان هم «از خوشنويسان مسلم الثبوت عراق» دانسته و نامش را بهمراه خوشنويساني كه در عهد شاه تهماسب «فريد زمان بودند» آورده است «3»؛ و اما جمال الدين محمود شيرازي از شاگردان معروف علامه جلال الدين دواني و استاد ميرزا جان باغ نوي شيرازي بود «4».
مراجعه‌يي با حسن التواريخ و شيوه انشاء آراسته و يكدست آن هم نشان از فضل و ادب مؤلف آن حسن بيگ مي‌دهد اما چون او بهرحال باويماقهاي قزلباش تعلق داشت شغل شاغل او سپاهيگري بود و همچنانكه پيش ازين ديده‌ايم با درجه «سلطاني» سمت «قورچي‌گري» داشت و باصطلاح از افسران سپاه تهماسبي بود و بسبب مقام و مرتبه‌يي كه حائز شده بود با عنوان «بيگ» ازو ياد شده «5» و گاه هم بمناسبت درجه‌يي كه در «قوشون» داشت با عنوان «سلطان» مذكور افتاده. اسكندر بيگ تركمان در
______________________________
(1)- احسن التواريخ، ص 295.
(2)- ايضا ص 142، ضمن حوادث سال 919 ه.
(3)- عالم‌آراي عباسي، ص 171.
(4)- بنگريد به تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 389؛ و درباره ميرزا جان باغ‌نوي بنگريد بهمان كتاب و همان صفحه و نيز رجوع كنيد بهمين كتاب و همين جلد، ص 305- 306.
(5)- عالم‌آراي عباسي، ص 27 و 46 و 99.
ص: 1672
شرح جنگي كه در روز نهم محرم سال 935 ميان شاه تهماسب و عبيد الله خان اوزبك در ولايت جام خراسان رخ داده نام او را جزو «معظم امراي قزلباش» بصورت «حسن سلطان روملو» آورده «1» و ضمنا چندبار او را با عنوان مورخ «حسن بيگ مورخ روملو» ياد كرده است «2».
او خود يكجا اشاره‌يي دارد بر اينكه در جنگها با سمت قورچي‌گري خدمت مي‌كرده است. از آنجمله در يورشي كه شاه تهماسب بسال 953 بگرجستان برد، وي جزو قورچيان بود و نوشته است كه «در آن اوان راقم اين حروف حسن نبيره امير سلطان روملو با جمعي از قورچيان روملو و چيني با فوجي از گبران بي‌ايمان (مقصود مسيحيان گرجي است!) دوچار گشته اين كمينه باتفاق شاهقلي نام قورچي چيني حمله كرديم، ايشان را متفرق ساخته و جمعي را مجروح و بيروح كرده اسير چند گرفته معاودت نموديم، غازياني كه رفيق ما بودند از كمال دلاوري يك قدم پيش ننهادند!» «3».
ملازمت حسن بيگ با اردوي تهماسبي چند سال زودتر ازين آغاز شده و سالها بعد از آن امتداد يافته بود. گذشته از اشاره‌يي كه اسكندر بيگ تركمان درباره حضور حسن بيگ روملو در واقعه جنگ شاه تهماسب با عبيد الله خان اوزبك (سال 935 ه) دارد، خود حسن بيگ تاريخ ابتداي اين ملازمت را باستمرار، سال 948 ه ذكر كرده يعني سالي كه شاه تهماسب براي سركوب علاء الدوله اسمعيلي والي دزفول بجانب خوزستان لشكر كشيد. وي مي‌نويسد:
«راقم حروف حسن روملو از وقت نهضت شاه دين‌پناه بدزفول (- 948 ه) تا اين سال كه تاريخ هجري بسنه ثمانين و تسعمائه (980 ه) رسيده است در جميع اسفار همراه اردوي گردون شكوه بوده اكثر وقايع را برأي العين مشاهده
______________________________
(1)- عالم‌آراي عباسي، ص 54.
(2)- ايضا، ص 27 و 46 و 99.
(3)- احسن التواريخ، ص 316.
ص: 1673
نمود» «1».
گمان مي‌رود كه مقصود حسن بيگ از اين همراهي اردو، ملازمت آستان تهماسبي و احراز وظيفه وقايع‌نگاري بود كه با استمرار حضور او در جزو حواشي درگاه ملازمه داشت. اسكندر بيگ تركمان كه چندبار از حسن روملو با عنوان مورخ ياد كرده، در جريان پناهندگي همايون پادشاه بشاه تهماسب (سال 951 ه) او را «از حضار حاشيه بساط عزت» شاه تهماسب معرفي نموده است «2»؛ و گويا اين همراهي اردو و مقام و مرتبه‌يي كه نصيب حسن بيگ شده بود تا آغاز پادشاهي شاه سلطان محمد (985 ه) برقرار بود و بعد از آن خبري ازو نداريم.
حسن بيگ مؤلف كتاب پرارزشيست در تاريخ بنام احسن التواريخ در دو قسمت كه قسمت اول آن با رويداده‌هاي سال 807 (آغاز سلطنت شاهرخ) شروع شده و در قسمت دوم كتاب (قسمت چاپ شده) بحوادث سال 985 يعني سال جلوس شاه سلطان محمد خدابنده پايان مي‌پذيرد. بخش چاپ شده كتاب كه در دسترس است بهمان نحو كه گفتم قسمت دوم كتابست از آنچه حسن بيگ تأليف نمود.
دو جلد موجود ازين كتاب پرارزش [شماره‌هاي 1350.Suppl و 228.Suppl در كتابخانه ملي پاريس كه بلوشه آنها را ذيل شماره فهرست 475- 474 (ج 1، ص 297) معرفي كرده است] شامل حوادث سالهاييست كه ياد كرده‌ام، ولي اگر بقول خود مؤلف استناد كنيم بايد اين دو قسمت هم جزئي از يك كتاب مشروح چند جلدي باشد كه متأسفانه همه آن در دست نيست مثلا مؤلف از جلدهاي ششم و هفتم كتاب خود نام مي‌برد كه شرح‌حال ابن مقله در نخستين و شرح‌حال ياقوت مستعصمي در دومين «نوشته شده» «3» و حتي در مورد
______________________________
(1)- ايضا، ص 301.
(2)- عالم‌آراي عباسي، ص 99.
(3)- احسن التواريخ، ص 141.
ص: 1674
ديگري از يازدهمين جلد كتاب خود ياد كرده است «1».
تأليف كتاب در عهد شاه تهماسب و بنام پسرش اسمعيل ميرزا كه بعد از پدر با عنوان شاه اسمعيل دوم بسلطنت رسيد (984- 985 ه) آغاز شد. در مقدمه جلد يا قسمت چاپي كتاب (طبع افست تهران بسال 1347 هجري شمسي از روي چاپ كلكته بسال 1931 ميلادي) بعد از عبارات كوتاهي در ستايش خالق و نعت رسول و منقبت امير المؤمنين علي (ع) مي‌گويد: «اما بعد راقم اين كلمات پريشان و محرّر اين مقالات بي‌سامان حسن نبيره امير سلطان روملو كه خود را خاك اقدام مورخان مي‌داند، اين جلد را نيز باسم شاهزاده جوانبخت سلطنت شعار، عمده خواقين عالي‌تبار، وارث سرير شاهي، جالس مسند پادشاهي، منظور انظار عنايات رباني، مظهر آثار صنع يزداني، مهر سپهر سلطنت و كامگاري، بدر طارم شوكت و كشورگشايي، رافع الوية العظمة و الجلالة قامع البنية الظلم و الضلالة ناصر اولياء المؤمنين قاهر اعداء المتمرّ دين هزبر ميدان صلابت تمساح جيحون شجاعت اسمعيل ميرزا نوشته شده ...» و از اينجا معلومست كه جزء ديگر نيز باسم اسمعيل ميرزا، پيش از رسيدن بمقام سلطنت، و در عهد پادشاهي شاه تهماسب تدوين يافته و آنچه مربوط بپادشاهي شاه اسمعيل دوم و آغاز سلطنت سلطان محمد است بعدا افزوده شده است.
از دو جزء موجود در كتابخانه ملي پاريس جزء اول شامل حوادث سالهاي 807- 905 ه و جزء دوم محتوي رويداده‌هاي 900- 985 ه است و اين دومي همان قسمت است كه نسخه چاپي آن را در اختيار داريم. حسن بيگ درباره اين جزء دوم گفته است كه: «اين جلد مشتمل است بر اخبار و آثار جهانباني و كشورستاني حضرت فردوس مكاني ظل سبحاني الواصل الي مراحم الملك الجليل ابو البقاشاه اسمعيل، ايضا مشتمل است بر وقايع زمان
______________________________
(1)- بنقل از گفتار بلوشه در اين باب: فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 297.
ص: 1675
سلطنت درّ درج خلافت و جهانداري، نيربرج‌شوكت و كامكاري السلطان بن السلطان ابو مظفر شاه طهماسب بهادر خان خلد الله ملكه و سلطانه و افاض علي العالمين برّه و عدله و احسانه، و نيز محتويست بر احوال سلاطين روميه و خوانين چغتاي و خانان ازبكيه و مشاهير علما و صدور و وزراء كه معاصر ايشان بوده‌اند ...»
اطلاعاتي كه حسن بيگ در مورد قسمت اخير يعني احوال علما و صدور و وزرا داده با اخبار مبسوطي كه درباره شاعران و خطاطان آورده بسيار قابل توجهست. علاوه بر اين مؤلف بعد از فوت شاه تهماسب تا آغاز سلطنت سلطان محمد خدابنده را نيز بتحرير درآورد و بعد از شرح بذل و بخشش سلطان محمد خدابنده و پراگنده شدن گنجينه شاه تهماسب بدست آن پادشاه، درباره او نوشته است كه «از زمان آدم تا اين زمان كه سال تاريخ هجري به نهصد و هشتاد و پنج رسيده است، هيچ پادشاه ذوي الاقتدار بلشكر اينقدر زر نداده است ...» «1»، و آخرين واقعه‌يي هم كه در جلد دوم كتاب (قسمت چاپ شده) مي‌بينيم از جمله زد و خوردهاي سرحدي دولت‌هاي صفوي و عثمانيست كه همان سال قرب ارض روم اتفاق افتاد.

24- ملا فتح الله كاشاني «2»
وي نام و نسب خويش را در منهج الصادقين چنين آورده است: ابن شكر الله فتح الله شريف كاشاني.
صاحب روضات الجنات درباره او نوشته است كه از عالمان دولت شاه تهماسب
______________________________
(1)- حسن التواريخ، ص 503.
(2)- درباره او بنگريد به:
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 5، چاپ مطبعه مهر استوار قم در سال 1392 ه. ق، ص 345- 346.
* رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبد الله افندي اصفهاني، ج 4، مطبعه خيام قم، 1401 ه. ق، ص 318- 319.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1، ص 123- 126 و 177- 178.
ص: 1676
صفوي و از شاگردان علي بن حسن زواري مفسر مشهور بوده و از شيخ علي كركي نيز بواسطه روايت نموده و داراي تأليفاتي نيكو خاصه در تفسير قرآنست كه در آن دستي توانا داشت.
درباره او نوشته‌اند كه سالها پيش از مرگ سكته‌يي ناقص بر او عارض گشت چنانكه مرده‌اش پنداشتند و بخاكش سپردند. چون در قبر بهوش آمد بانگ و فرياد برآورد چندانكه از گور بيرونش كشيدند، و در آن حالت كه بود نذر كرده بود كه اگر از آن تنگنا رهايي يابد كتابي در تفسير قرآن فراهم خواهد آورد. بعد از رهايي از گور سالها بزيست و سه‌بار بنذر خود وفا كرد، دوبار بفارسي و يك‌بار بتازي. دو تفسير فارسي او منهج الصادقين و خلاصة المنهج است و تفسير عربي او زبدة التفاسير در دو مجلد بزرگ.
و اما منهج الصادقين في الزام المخالفين كه در پنج مجلدست ببيان خود او:
«منطويست بر حل لغات و تراكيب نحويه و اسرار و نكات غريبه مبتني بر كثرت ادله و براهين در بطلان مذهب مخالفين و رفع شبهات معاندين و اثبات مذهب ائمه اثني عشر و ذكر مذاهب علما و فقها در مسائل كلاميه و فروعيه دين مبين و بيان قصص مطوله و حكايات مفصله امم سابقين ...» و تفسيريست مشروح كه در سال 1296 ه. ق در تهران بطبع رسيده است و نسخه‌هاي خطي آن هم كم نيست.
كوتاه شده تفسير ياد شده خلاصة المنهج نام دارد و ملا فتح الله در مقدمه آن نوشته است كه چون استفاده از تفسير مشروح او بعلتهاي مختلف براي عموم خاصه آنها كه از كسب دانش محروم مانده‌اند دشوار بود، آن را كوتاه كرد و خلاصة المنهج ناميد. اين كتاب بسال 1284 ه. ق در تهران و يك‌بار ديگر در تبريز چاپ شد.
ديگر از اثرهاي ملا فتح الله شرح نهج البلاغه است بفارسي موسوم به تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين كه در سال 955 ه بپايان رسانده،
ص: 1677
و ديگر ترجمه قواعد الاحكام علامه حلي (م 726 ه) «1»،
و ديگر كتاب كشف الاحتجاج كه ترجمه‌ييست فارسي از كتاب الاحتجاج علي اهل اللجاج ابو منصور احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي،
و ديگر زبدة التفاسير كه تفسير مشروح قرآنست بعربي كه بعد از تفسيرهاي فارسي خود بسال 977 ه تأليف نمود.
وفات ملا فتح الله بسال 988 ه «2» اتفاق افتاد و ماده تاريخ او را «ملاذ الفقها» يافتند چنانكه در اين قطعه مي‌بينيم:
مفتي دين متين كاشف قرآن مبين‌واقف سر قدر عالم اسرار قضا
هادي وادي تفسير كه در حل كلام‌خاطرش بود ز اسرار يقين پرده‌گشا
ملكي ذات و فلك مرتبه فتح الاسلام‌كه بد از قوت او رايت اسلام بپا
قدوه اهل فقاهت كه بمصباح دروس‌همه را بود بارشاد بحق راهنما
كرد پرواز بشهباز سبك جنبش عزم‌دل وسعت طلبش تا كه ازين تنگ فضا
فقها را چو ملاذي بجز آن قدوه نبودبهر تاريخ نوشتند «ملاذ الفقها» (- 988)
نثر فتح الله كاشاني مانند بيشتر همطرازانش، آميغي است از پارسي و تازي كه بهره تازي آن بيشتر است و بويژه زير اثر فرنهادهاي دستوري عربيست چنانكه نمونه‌يي از آن را در همين گفتار ديده‌ايد.

25- قاضي مير احمد قمي «3»
قاضي مير احمد قمي ابراهيمي پسر شرف الدين حسين حسيني ابراهيمي معروف به «مير منشي» است. اين
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 3، ص 224 و 227.
(2)- اين واقعه را بسالهاي 978 و 997 نيز نوشته‌اند كه دور از صحت است، (تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 374).
(3)- درباره او بنگريد بكتاب تاريخ تذكره‌هاي فارسي تأليف آقاي احمد گلچين معاني، ج 1، تهران 1348 شمسي، ص 416 و ج 2، تهران 1350 شمسي، ص 141- 142 و ص 708- 732 كه در آنها علاوه بر تحقيقات آقاي گلچين مقاله‌هايي از: بانو زهراي داعي (مجله روزگار نو، ج 4 شماره 5، ص 68- 70+ مجله نقش و نگار، شماره 5، ص 23- 24) نقل شده باضافه:-
ص: 1678
شرف الدين حسين مردي بود فاضل و اديب و منشي و شاعر و محاسب و متحلي بهنرهاي گوناگون. وي از شاه تهماسب خطاب «ميرمنشي» يافت و بدين عنوان مشهور گرديد. مير منشي در آغاز منشي سام ميرزا در هرات بود و سپس بخدمات ديگر ديواني روزگار مي‌گذاشت تا آنكه در زمان حكومت سلطان ابراهيم ميرزاي صفوي متخلص به «جاهي» «1» مدتي دراز با سمت وزارت مشهد خدمت آن شاهزاده آزاده هنرمند را درك مي‌كرد و تمام عمر را در اجتناب از معصيت‌ها و كارهاي مكروه گذراند تا در هفتاد و هفت سالگي بسال 990 ه در آستانه حضرت عبد العظيم (ري) درگذشت و همانجا بخاك سپرده شد. مير منشي مانند ديگر هنرمندان و شاعران و اديبان مقرّب سلطان ابراهيم ميرزا نسبت «ابراهيمي» داشت و اين نسبت براي پسرش مير احمد نيز باقي ماند، خاصه كه مير احمد بيست سال از دوران جواني خود را زير سايه آن شاهزاده بزرگوار در مشهد گذراند و در آن مدت سرگرم دانش‌اندوزي و هنرآموزي بود.
مير احمد روز پنجشنبه هفدهم ربيع الاول سال 953 در شهر قم ولادت يافت و در يازده سالگي بهمراه پدر، در ركاب سلطان ابراهيم ميرزا بمشهد رفت و بيست سال (تا سي و يك سالگي) در آن شهر و در درگاه شاهزاده ياد شده بسر برد و از محضر استادان و هنرمندان آن درگاه كسب فيض كرد و در دانش و ادب و هنر نام برآورد و در سال 984 ه، گويا در ركاب سلطان ابراهيم ميرزا، بقزوين رفت و بعد از آنكه در همان سال ابراهيم ميرزا بفرمان شاه
______________________________
- اشاره مرحوم محمد علي تربيت در كتاب دانشمندان آذربايجان، ص 18.- و مقاله مرحوم حاج حسين آقاي نخجواني در نشريه دانشكده ادبيات تبريز، سال نهم (1336 شمسي) شماره اول، ص 1- 16.- و مقدمه پرفسور زاخودر بر ترجمه روسي تذكره گلستان هنر (مسكو، 1947 ميلادي).
- و مقدمه پرفسور مينورسكي بر ترجمه كتاب مذكور بانگليسي، واشينگتن، 1959 ميلادي.- آنچه در اين گفتار آمده انتخاب و تلخيص و تنظيمي تازه است از مآخذ مذكور.
(1)- همين جلد، ص 499.
ص: 1679
اسمعيل ثاني در قزوين بقتل رسيد، قاضي مير احمد مأمور تدوين خلاصة التواريخ شد، و پس از مرگ آن پادشاه خونريز (985) دربار صفويان را رها نكرد، يعني در عهد شاه سلطان محمد (985- 996 ه) و سپس در دوران پادشاهي شاه عباس همچنان در زمره ديوانيان روزگار مي‌گذراند و آخرين منصبي كه داشت استيفاي دفتر شرعيات و وزارت ديوان صدارت بود كه از ذيحجه سال 988 در زمان پادشاهي شاه سلطان محمد بر عهده داشت و در ماه صفر سال 1007 بر اثر سعايت مير صدر الدين پسر ميرزا شرف جهان قزويني از آن سمت معزول گرديد «1».
آخرين اطلاعي كه قاضي احمد از خود داده مربوطست بسال 1015 كه شرح ملاقات اوست با محمد امين عقيلي رستمداري خوشنويس در گلستان هنر.
پس اينكه وفاتش در الذريعه ذيل خلاصة التواريخ بسال 1001 نوشته شده درست نيست.
از قاضي مير احمد چند اثر مهم بر جاي مانده:
نخست كتاب خلاصة التواريخ است كه تأليف آن را بسال 984 بفرمان شاه اسمعيل دوم آغاز كرد. اين كتاب تاريخ عمومي است در پنج جلد كه آنچه از آن در دستست جلد پنجم در ذكر سلسله نسب صفويان و شرح وقايع دولت صفويست تا سال 999 كه شاه عباس متوجه خراسان شد و اندكي از
______________________________
(1)- درباره پدر اين مير صدر الدين يعني شرف جهان بنگريد بهمين جلد، ص 679- 691؛ و اما تهمت مير صدر الدين بر قاضي احمد قمي چنين بود كه مير صدر الدين ببهانه تهيه تذكره‌يي بشيوه تذكرة الشعراي دولتشاه سمرقندي هر ساله مبلغي از خزانه مي‌گرفت و پس از آنكه چندبار شاه عباس تذكره را از مير صدر الدين مطالبه كرد، عاقبت مير كه كاري انجام نداده بود بنا بنوشته قاضي مير احمد در گلستان هنر بشاه عباس چنين گفت كه: «چهل و پنج سال قبل ازين كه والد راقم (يعني مير منشي شرف الدين) وزير مشهد مقدس معلي بود كتابي از كتابخانه آن حضرت گرفته و نزد او مانده، الحال آن كتاب نزد قاضي احمد است. آن را بستانيد و بمن دهيد تا من تذكره را تمام كنم. هيچ قزويني هرگز اين حرف نگفته. القصه بمؤداي القاص لا يحب القاص خاطر اشرف را ازين غلام منحرف ساخته معزول شده بقم آمدم».
ص: 1680
آغاز جلد ششم تا رويداده‌هاي سال 1001 هجري. اين كتاب بسبب اشتمال بر اطلاعات موثق و مشروح راجع به بدايت حال سلسله صفوي و عده زيادي از رجال ادب و شعر و هنر، از مأخذهاي مهم و معتبرست. قاضي احمد وقايع را در اين كتاب بنظم سنواتي ثبت كرد و چنانكه در پايان جلد پنجم نوشته «چون سال پارس‌ئيل «1» باتمام رسيد، اين مجلد خامس را تمام نمود و بعون الله الملك المعبود نود و سه سال تمام از سلطنت روزافزون سلاطين صفويه و دودمان مرتضويه كه بزمان مظهر موعود متصل گردد سمت تحرير يافت» و سپس اظهار اميدواري كرد كه «چون پادشاه (يعني شاه عباس يكم) هنوز جوانست و حوادث مختلف در پيش، درباره او تاريخي علي حده و مجلدي تازه در قيد كتابت درآورد» و بعيد نيست كه مجلد ششم را بهمين قصد آغاز كرده و وقايع يك سال و اندي را هم نوشته و سپس كار را از دست فروهشته باشد.
قاضي مير احمد در تأليف خلاصة التواريخ گذشته از مشاهدات و اطلاعات خود از چند كتاب نيز استفاده كرد مانند لب التواريخ مير يحيي سيفي و حبيب السير خواندمير و جهان‌آراي قاضي احمد غفاري و بويژه احسن التواريخ حسن بيگ روملو. از جلد پنجم اين كتاب نسخه‌هاي كافي موجود است.
كتاب مهم و پرارزش ديگر قاضي مير احمد قمي گلستان هنر است كه يك بار بسال 1006 تدوين شد و بعد در آن تجديدنظر كرده كتاب را بار ديگر تدوين نمود. و آن تذكره‌ييست در بيان حال هنرمندان مختلف از خوشنويسان و نقاشان و تذهيب‌گران و رنگ‌آميزان و صحافان و ديگر اصناف مشابه كه مؤلف زمان بيشتر آنها را درك كرده و با عده‌يي از آنان رابطه شاگردي يا آشنايي و دوستي داشته است. اين كتاب يكبار بوسيله استاد زاخودر بروسي (1947 ميلادي) و بار ديگر بوسيله استاد مينورسكي بانگليسي (1959 ميلادي) ترجمه و چاپ شد و از آن نسخه‌هاي خطي در دستست و فهرست تدوين ثانوي كتاب بدين شرحست: مقدمه در باب احداث قلم و پيدا شدن خط
______________________________
(1)- مقصود پارس ئيل سال 999 است.
ص: 1681
و اسناد آن بحضرت امير المؤمنين علي عليه السلام و موضوع علم خط.- فصل اول در بيان خط ثلث و مايشابهه.- فصل دوم در ذكر خط تعليق.- فصل سوم در شرح خط نستعليق.- فصل چهارم در ذكر احوال نقاشان و مذهبان و عكس‌سازان و قاطعان خط و افشانگران و صحافان.- خاتمه در باب تذهيب و جدول و رنگ الوان و ساختن مركب بانواع مختلف.
ديگر از اثرهاي قاضي مير احمد قمي كتاب مجمع الشعرا و مناقب الفضلا است كه تذكره‌ييست در ترجمه حال شاعران و قسمت خاتمه آن مشتمل است بر ذكر حالات پادشاهان و شاهزادگان و اميران و تركان. استاد زاخودر در ترجمه گلستان هنر از وجود اين نسخه در روسيه خبر داده است.
قاضي مير احمد تذكره ديگري دارد بنام جمع الخيار در شش مجلد كوچك در بيان احوال شاعران و نويسندگان آذربايجان و عربستان و عراق و خوزستان.
از نثر قاضي مير احمد چند سطري در حاشيه صفحه 1679 نقل كرده‌ام و او همه‌جا همين قلم ساده و نگارش روان و بي‌تكلف را دارد، حتي در ديباچه‌هاي آثار خود